جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کارمن

کارتن

کارتن
جعبۀ مقوایی که برای بسته بندی اجناس مختلف به کار می رود، جلد مقوایی، پوشه
کارتن
فرهنگ فارسی عمید

کارتن

کارتن
تننده، در علم زیست شناسی عَنکَبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتَن، تارتَنَک، کاربافَک، کارتَنَک، شیرمَگَس، مَگَس گیر، تَنَندو، کَراتَن
کارتن
فرهنگ فارسی عمید

کارکن

کارکن
کار کننده، کارگر، کاری، اهل کار و تلاش، ویژگی داروی مسهل
کارکن
فرهنگ فارسی عمید

کارمند

کارمند
کسی که در اداره یا شرکتی به طور ثابت کار می کند، عضو اداره
کارمند
فرهنگ فارسی عمید

کاربن

کاربن
کاربون، جسم بسیطی که متبلور و بی شکل بصورت الماس و زغال سنگ در طبیعت یافت می شود، کاغذ کپی
فرهنگ لغت هوشیار