- پیچاننده
- آنکه بپیچاندخماننده گرداننده به پیچ و تاب دارنده
معنی پیچاننده - جستجوی لغت در جدول جو
- پیچاننده
- پیچ دهنده، کسی که چیزی را در جایی بپیچاند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیچ داده تاب داده گردانیده
تافته خمیده تابیده، برنج داشته
پیچانیده، پیچیده، تابیده، پیچ داده شده
اسم پالانیدن، افزون کننده افزاینده. افزاینده، افزون کننده
آنکه چیزی را خیس و مرطوب سازد
آنچه که بپوساند آنکه بپوسیدن دارد
آنکه کسی یا چارپایی را بپوییدن دارد براه برنده دواننده
پیچاندن
غمناک، مضطرب
زینت دهنده بکاستن پیرایش کننده مقابل آراینده، زینت دهنده (مطلقا) مزین آراینده
دنبال کننده
طی کننده، هر گاه که اندازه ای دیگراندازه ها را بپیماید بارها و او را سپری کند، آنکه سنجد
لرزاننده، درهم کننده
کسی که روی چیزی را بپوشاند
آنکه یا آنچه چیزی را بپوساند
اندازه گیرنده، وزن کننده، پیمانه کننده
دواننده، آنکه دیگری را وادار به دویدن کند، آنکه سوار بر اسب یا چهارپای دیگر شود و او را بدواند
بگرفتن وا دارنده، شعله ور سازنده: شمع روشن نی ز گیراننده ای یا بگیراننده ای داننده ای. (مولوی)، مقید سازنده، متصل کننده
آنکه چشم خود را کج و کوله کند
پیرایش دهنده
آنکه می پراند
آنچه که بپزد منضج
تاب دادن، گردانیدن
چیزی را در چیز دیگر چرخاندن مانند پیچاندن میخ پیچ در تخته یا چیز دیگر، گردگرداندن، پیچ دادن، تاب دادن، گرداندن
پخته کننده
Screw, Twist
завинчивать , крутить
schrauben, drehen
закручувати , крутити