معنی پیچاندن تصویر پیچاندن پیچاندن ((دَ)) خم کردن، تاب دادن، رنج دادن، فشار آوردن، پیچانیدنخم کردن، تاب دادن، رنج دادن، فشار آوردن، پیچانیدن فرهنگ فارسی معین