- پهریخته
- مودب ادب آموخته: هفت مرد بودند... بغایت عظیم پهریختنه بودند
معنی پهریخته - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ادب کردن، پرهیز کردن، رها کردن، خالی کردن
ادب کرده، تربیت شده
غمگین، محزون، اندوهناک
تحصیل کرده، مودب، آکادمیست
پرسلولی
ادب کردن
پرهیزیدن، پرهیز کردن
ادب کردن، تربیت کردن
برآوردن، برکشیدن
پرهختن
ادب کردن، تربیت کردن
برآوردن، برکشیدن
پرهختن
پرسلول، ویژگی جانوری که بدنش بیش از یک یاخته داشته باشد
برآورده
ادب شده
بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهخته، آهیخته، آهنجیده، آخته، فراهیخته، برکشیده، آهازیده
ادب شده
بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهخته، آهیخته، آهنجیده، آخته، فراهیخته، برکشیده، آهازیده
ادب کرده مودب، ادب آموخته ادیب، علم آموخته عالم
دوباره ساختن، ریخته، تفریغ حساب شده، جایی که شیبن ازیکسوست نه از چند سو: (شیروانی وا ریخته)
((پُ. تِ))
فرهنگ فارسی معین
یک فرد از موجودات گیاهی یا جانوری که بدنش بیش از یک یاخته داشته باشد، جانور و گیاه پرسلولی
باسواد و برخوردار از ادب، فرهنگ و دانش، ادب آموخته، تربیت شده
آبستره
کشیده بر کشیده بیرون آورده
ادا شده، پرداخته
بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهخته، برکشیده، آخته، آهازیده، آهنجیده، برهیخته، فراهیخته
فرار کرده بسرعت دور شده، جمع گریختگان: چون پرتو شعور صاحب قران بی همال برین احوال افتاد بیان فوجین و... را با پانصد سوار از عقب گریختگان روان ساخت
غمگین، اندوهگین، برای مثال ز زادن چو مادرش پردخته شد / روانش از آن دیو پدرخته شد (فردوسی - لغت نامه - پدرخته)
روان شده سرازیر گشته، پاشیده شده، ذوب شده، شربتی و دارویی که با شکر پرورده شده، تخم مرغ برشته، ساروج، نوعی شعر ملمع از فارسی و هندی (مستعمل در هند)
پیچیده: سلطان او را بگرفت و پانصد هزار دینار زر سرخ: یک نقد دو سبیکه بر هم پیخته هر یک هزار مدفوع بدیوان سلطان گزارد
درهم پیچیده، پیچیده
ویژگی مایعی که در ظرف یا جایی جاری شده، ریخته شده، پراکنده شده، تکه تکه شده، کنایه از ازبین رفته، ذوب شده و به قالب درآمده، پوسیده و تجزیه شده