جدول جو
جدول جو

معنی پهریخته - جستجوی لغت در جدول جو

پهریخته
مودب ادب آموخته: هفت مرد بودند... بغایت عظیم پهریختنه بودند
تصویری از پهریخته
تصویر پهریخته
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پهریختن
تصویر پهریختن
ادب کردن، پرهیز کردن، رها کردن، خالی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهیخته
تصویر پرهیخته
((پَ تِ))
تربیت شده، پرورش یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرهیخته
تصویر پرهیخته
ادب کرده، تربیت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدر خته
تصویر پدر خته
غمگین، محزون، اندوهناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهیخته
تصویر فرهیخته
تحصیل کرده، مودب، آکادمیست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پریاخته
تصویر پریاخته
پرسلولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهیختن
تصویر پرهیختن
ادب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهیختن
تصویر پرهیختن
پرهیزیدن، پرهیز کردن
ادب کردن، تربیت کردن
برآوردن، برکشیدن
پرهختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریاخته
تصویر پریاخته
پرسلول، ویژگی جانوری که بدنش بیش از یک یاخته داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهیخته
تصویر برهیخته
برآورده
ادب شده
بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهخته، آهیخته، آهنجیده، آخته، فراهیخته، برکشیده، آهازیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهیخته
تصویر فرهیخته
ادب کرده مودب، ادب آموخته ادیب، علم آموخته عالم
فرهنگ لغت هوشیار
دوباره ساختن، ریخته، تفریغ حساب شده، جایی که شیبن ازیکسوست نه از چند سو: (شیروانی وا ریخته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهیختن
تصویر پرهیختن
((پَ تَ))
تربیت کردن، پرهیز کردن، رها کردن، برآوردن، برکشیدن
فرهنگ فارسی معین
((پُ. تِ))
یک فرد از موجودات گیاهی یا جانوری که بدنش بیش از یک یاخته داشته باشد، جانور و گیاه پرسلولی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهیخته
تصویر فرهیخته
((فَ تِ))
فرهخته، ادب آموخته، دانش آموخته، دارای فرهنگ والا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واریخته
تصویر واریخته
((تِ یا تَ))
دوباره ریخته، تفریغ حساب شده، جایی که شیب آن از یکسوست نه از چند سو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهیخته
تصویر فرهیخته
باسواد و برخوردار از ادب، فرهنگ و دانش، ادب آموخته، تربیت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهیخته
تصویر آهیخته
آبستره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آهیخته
تصویر آهیخته
کشیده بر کشیده بیرون آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردخته
تصویر پردخته
ادا شده، پرداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهیخته
تصویر آهیخته
بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهخته، برکشیده، آخته، آهازیده، آهنجیده، برهیخته، فراهیخته
فرهنگ فارسی عمید
فرار کرده بسرعت دور شده، جمع گریختگان: چون پرتو شعور صاحب قران بی همال برین احوال افتاد بیان فوجین و... را با پانصد سوار از عقب گریختگان روان ساخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدرخته
تصویر پدرخته
غمگین، اندوهگین، برای مثال ز زادن چو مادرش پردخته شد / روانش از آن دیو پدرخته شد (فردوسی - لغت نامه - پدرخته)
فرهنگ فارسی عمید
روان شده سرازیر گشته، پاشیده شده، ذوب شده، شربتی و دارویی که با شکر پرورده شده، تخم مرغ برشته، ساروج، نوعی شعر ملمع از فارسی و هندی (مستعمل در هند)
فرهنگ لغت هوشیار
پیچیده: سلطان او را بگرفت و پانصد هزار دینار زر سرخ: یک نقد دو سبیکه بر هم پیخته هر یک هزار مدفوع بدیوان سلطان گزارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیخته
تصویر پیخته
((تِ یا تَ))
پیچیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریخته
تصویر ریخته
((تَ))
انداخته شده، پاشیده شده، ذوب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیخته
تصویر پیخته
درهم پیچیده، پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریخته
تصویر ریخته
ویژگی مایعی که در ظرف یا جایی جاری شده، ریخته شده، پراکنده شده، تکه تکه شده، کنایه از ازبین رفته، ذوب شده و به قالب درآمده، پوسیده و تجزیه شده
فرهنگ فارسی عمید