جدول جو
جدول جو

معنی پرهیخته

پرهیخته((پَ تِ))
تربیت شده، پرورش یافته
تصویری از پرهیخته
تصویر پرهیخته
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پرهیخته

پهریخته

پهریخته
مودب ادب آموخته: هفت مرد بودند... بغایت عظیم پهریختنه بودند
پهریخته
فرهنگ لغت هوشیار

پرهیختن

پرهیختن
پرهیزیدن، پرهیز کردن
ادب کردن، تربیت کردن
برآوردن، برکشیدن
پَرهِختَن
پرهیختن
فرهنگ فارسی عمید

برهیخته

برهیخته
برآورده
ادب شده
بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهِختِه، آهیختِه، آهَنجیدِه، آختِه، فَراهیختِه، بَرکِشیدِه، آهازیدِه
برهیخته
فرهنگ فارسی عمید

پرهیختن

پرهیختن
تربیت کردن، پرهیز کردن، رها کردن، برآوردن، برکشیدن
پرهیختن
فرهنگ فارسی معین

فرهیخته

فرهیخته
فرهخته، ادب آموخته، دانش آموخته، دارای فرهنگ والا
فرهیخته
فرهنگ فارسی معین