- پرهیزیدن
- پرهیز کردن، حفظ کردن نگاهداشتن، پارسایی کردن پرهیز کاری کردن تقوی جستن تورع
معنی پرهیزیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- پرهیزیدن
- خودداری کردن از کاری یا چیزی، پرهیز کردن، دوری جستن
- پرهیزیدن ((پَ))
- دوری جستن، حفظ کردن، پارسایی کردن، ترسیدن، بیم داشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غلطیدن بچخیزیدن، پیچیدن
غلطیدن بچخیزیدن، پیچیدن
غلتیدن
پریدن تطییر پرواز زدن پرواز گرفتن بپرواز رسیدن بپرواز بر شدن
دوری کننده حذر کننده اجتناب کننده محتذر محتاط، نگهبان حافظ
پرهیز دادن تجنب
کسی را وادار به پرهیز از کاری یا چیزی کردن، پرهیز دادن
پرداختن، پول دادن، وام خود را ادا کردن، کارسازی کردن، ساختن، جلا دادن، آراستن، خالی کردن، تهی کردن، مرتب کردن، انجام دادن، فارغ شدن، مشغول گشتن
پرهیزکننده
ریزه ریزه شدن
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
بد حال شدن تهیدست شدن، مضطرب گشتن، بیخود گشتن، پریشان کردن
گریختن، فرار کردن، در رفتن، گرختن، گریزیدن
حلقه زدن، دایره وار ایستادن مردم یا لشکریان، پره بستن
گریختن فرار کردن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پژولیدن، برهم خوردن
پریشان کردن
پراکنده شدن
پراکنده ساختن،برای مثال مرد بددل خیانت اندیشد / راز خود پیش خلق بپریشد (سنائی۱ - ۳۸۶)
پریشان کردن
پراکنده شدن
پراکنده ساختن،
ریختن، جریان یافتن مایعی معمولاً از یک مکان بلند یا از یک محفظه به جایی پایین تر، جاری کردن مایع یا هر چیز سیال، وارد کردن پول به حساب، واریز کردن، داخل کردن مواد ذوب شده در قالبی خاص، پوسیدن، تجزیه شدن، جدا شدن چیزی از چیز دیگر مثلاً موهایش ریخت، قرار دادن مایع یا هر چیز سیال درون ظرف مثلاً چند تا چایی ریخت، به طور ناگهانی و به زور به جایی وارد شدن مثلاً مامورها ریختند، از بین رفتن مثلاً ترسم ریخت، افشاندن چیزی بر چیز دیگر مثلاً موهایش را ریخته بود روی صورتش، به طور فراوان و زیاد وجود داشتن مثلاً می گفتند آنجا پول ریخته