معنی پره زدن پره زدن((پَ رِ. زَ دَ)) حلقه زدن لشکر از سوار و پیاده گرد شکار تصویر پره زدن فرهنگ فارسی معین
پره زدن پره زدن گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن فرهنگ لغت هوشیار
پرسه زدن پرسه زدن راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب فرهنگ لغت هوشیار
پرسه زدن پرسه زدن گردش بیهوده اشخاص بی کار، رفتن مریدی به دستور پیر در بازارها و کوی ها به گدایی فرهنگ فارسی معین
پرسه زدن پرسه زدن راه رفتن بی هدف، گردش کردن در کوچه و بازار، راه رفتن و دریوزگی کردن فرهنگ فارسی عمید