تکیه نمودن بر کسی و اعتراف کردن به عجز خود. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) ، کار به دیگری واگذاشتن و سپردن، سست گردیدن ستور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
تکیه نمودن بر کسی و اعتراف کردن به عجز خود. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) ، کار به دیگری واگذاشتن و سپردن، سست گردیدن ستور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
سپرده شدن زیر پای و خورده شدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و فعل آن به طور مجهول استعمال شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، به سختی راندن کسی را. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، اندوه مند گردانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شکستن، خوار کردن چیزی را. (از منتهی الارب) ، هم یکمون الکلام، یعنی عجمها سلام علیکم را به کسر کاف تلفظ می کنند. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
سپرده شدن زیر پای و خورده شدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و فعل آن به طور مجهول استعمال شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، به سختی راندن کسی را. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، اندوه مند گردانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شکستن، خوار کردن چیزی را. (از منتهی الارب) ، هم یکمون الکلام، یعنی عجمها سلام علیکم را به کسر کاف تلفظ می کنند. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
دور کردن و راندن. رجوع به وکظ شود، نیزه زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، مشت زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان علامۀ جرجانی). و گویند با مشت بر چانه زدن. (اقرب الموارد). مشت بر زنخ زدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سپوختن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پر کردن، دویدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، شکستن. (اقرب الموارد) : وکز انفه، کسره. (اقرب الموارد) و فعل آن از باب ضرب آید. (منتهی الارب)
دور کردن و راندن. رجوع به وکظ شود، نیزه زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، مشت زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان علامۀ جرجانی). و گویند با مشت بر چانه زدن. (اقرب الموارد). مشت بر زنخ زدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سپوختن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پر کردن، دویدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، شکستن. (اقرب الموارد) : وکز انفه، کسره. (اقرب الموارد) و فعل آن از باب ضرب آید. (منتهی الارب)
مشت بر بینی کسی زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گزیدن مار و کژدم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، فرونشستن ماکیان جهت گشنی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، از درد افتادن شتر، سرزنش نمودن کسی را به کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، به دست زدن پستان را وقت مکیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شکستن. (اقرب الموارد) : وکع انفه، کسره. (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، انگشت ابهام پای بر سبابه نشستن چندانکه بیخش مانند گرهی بیرون برجسته باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) میل داشتن سینۀ قدم به طرف انگشت خنصر. (از اقرب الموارد). و این حالت بیشتر در کنیزکانی دیده می شود که کار زیاد می کنند. (ناظم الاطباء)
مشت بر بینی کسی زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گزیدن مار و کژدم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، فرونشستن ماکیان جهت گشنی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، از درد افتادن شتر، سرزنش نمودن کسی را به کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، به دست زدن پستان را وقت مکیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شکستن. (اقرب الموارد) : وکع انفه، کسره. (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، انگشت ابهام پای بر سبابه نشستن چندانکه بیخش مانند گرهی بیرون برجسته باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) میل داشتن سینۀ قدم به طرف انگشت خنصر. (از اقرب الموارد). و این حالت بیشتر در کنیزکانی دیده می شود که کار زیاد می کنند. (ناظم الاطباء)
فرواژ اندرز پند (اندرز و نصحیت) -1 پند دادن کسی را، بیان کردن روایات و احکام شرعی بالای منبر، پند دهی، بیان روایات و احکام شرعی بالای منبر، پند اندرز: (عنان بمیکده خواهیم تافت زین مجلس که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن) (حافظ)
فرواژ اندرز پند (اندرز و نصحیت) -1 پند دادن کسی را، بیان کردن روایات و احکام شرعی بالای منبر، پند دهی، بیان روایات و احکام شرعی بالای منبر، پند اندرز: (عنان بمیکده خواهیم تافت زین مجلس که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن) (حافظ)