- وانمودن
- وانمود کردن، بازنمودن، نشان دادن
معنی وانمودن - جستجوی لغت در جدول جو
- وانمودن
- باز نمودن نشان دادن: (عجز فلک را وانمای، عقد جهان را ز جهان واگشای خخخ (مخزن الاسرار بنقل از دکتر شهابی)، وانمودن
- وانمودن ((نَ یا نُ دَ))
- باز نمودن، نشان دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیان، اظهار، اقرار، اثبات، شرح
متظاهر
دوباره نشان دادن
لم دادن، دراز کشیدن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، واهشتن، واهلیدن، هلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن
روی نشان دادن، ظاهر شدن، توجه کردن
وانمود کردن، نشان دادن، دوباره نشان دادن، شرح دادن، بیان کردن
نشان دادن، وانمود کردن
دراز کشیدن و استراحت کردن لم دادن: (رفت از ایران تا زمانی و المد در هتل ها یکه و تنها لمد) (بهار)
مجددا گشادن باز گشودن: (عجز فلک را بفلک وانمای عقد جهان را از جهان واگشای) (مخزن الاسرار بنقل دکتر شهابی. نظامی 137)، حل کردن: (تثنه واگشادن و آسان کردن)
مجددا شنیدن باز شنیدن، شنیدن چیزی را
آفریدن، انباشتن، روی هم گذاشتن
مالیدن چیزی روی چیز دیگر
نمونه نمودار، جمع انموذجات، مثال. یا انموذج روحانی. مثال روحانی هر یک از موجودات این جهانی که مظهر آنهاست
پوشاندن چیزی با مالیدن چیز دیگر به روی آن، مثل کاهگل مالیدن به بام یا دیوار، آب زر یا آب نقره دادن به فلزات و شیره یا روغن مالیدن به چیزی، اندود کردن، برای مثال چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی۱ - ۳۸)
چیدن، چیدن گل، بالای هم چیدن، روی هم گذاشتن، انباشتن، فراهم آوردن، کنایه از آفریدن، آفرینش، برای مثال بودنت در خاک باشد یافتی / همچنان کز خاک بود انبودنت (رودکی - ۵۲۱)
آفریدن
نشان دادن، نمایش دادن، نمایاندن، آشکار کردن، آشکار شدن، نمودار شدن
نماینده نمایان نموده نمونش) نشان دادن نمایش دادنارائه عرضه کردن: صالح و طالح متاع خویش نمودند تا که قبول افتد و که در نظر آید ک (حافظ. 157)، واضح کردنظشکارکردن فاش کردن: چون این گره گشایم ک وین راز چون نمایم ک دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری، (حافظ. 310)، انجام دادن عمل کردنکردن: در آبادانی بغداد سعی تمام نموده... توضیح بعض محققان معتقدندکه معنی اخیر در قدیم مستعمل نبوده هرچند در تاریخ بیهقی. فض. ص 1 آمده: ودیعت جان را بجان آفرین تسلیم نمود. ولی این مقدمه را الحافی دانند و در نسخ معتبر بیهقی نیامده (مع هذا این کلمه در بعض موارد دیگربیهقی نیزدیده میشود)، باید دانست که بزرگان آن را استعمال کرده اند: احسان نماید و ننهد منت منت نهاد هر که نمود احسان. (فرخی. عبد. 284) پس سلیمان آن زمان دانست زود که اجل آمدسفر خواهد نمود. (مثنوی. نیک. 359: 4)، جلوه کردن ظاهرشدن ظشکارشدن مشهود گشتن: هیچ همی نماید ترا که نامی و حسی و فکری هر یک نفسی است جدا