جدول جو
جدول جو

معنی وانهادن

وانهادن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، واهشتن، واهلیدن، هلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن
تصویری از وانهادن
تصویر وانهادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با وانهادن

وانهادن

وانهادن
نهادن:
بس است این طاق ابرو ناگشادن
بطاقی با نطاقی وانهادن.
نظامی.
، مقرر کردن. نصب نمودن. نشاندن، پاها را به زیر نهادن، بازنهادن. عوض و بدل کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا