معنی والمیدن - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با والمیدن
والمیدن
- والمیدن
- دراز کشیدن و استراحت کردن لم دادن: (رفت از ایران تا زمانی و المد در هتل ها یکه و تنها لمد) (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
والمیدن
- والمیدن
- دراز کشیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). به یک سوی بدن مستریح دراز کشیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). واکشیدن. لم دادن. به فراغت خوابیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
والیدن
- والیدن
- بالیدن. نمو کردن. رشد کردن، فخر کردن. مباهات کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا