- هراشیدن
- استفراغ کردن
معنی هراشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- هراشیدن
- استفراغ، بالا آوردن غذای خورده شده از معده، قی کردن، غذای بالاآورده شده از معده
- هراشیدن
- قی کردن استفراغ کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وحشت کردن
منکسر کردن، انکسار، منتشرکردن
خراش دادن
خراشیدن و پاک کردن
پریشان کردن، پراکندن
کراشیدن، آشفته و پریشان کردن
پاشیدن، پریشان کردن، پراکنده ساختن، برای مثال سنبل پرتاب کرد سمن بر پراش / چشم خرد باز کن قدرت الله بین (سنائی - لغت فرس - پراشیدن)
خشم گرفتن، خشم کردن، غضب کردن، ستیزیدن، خشمگین شدن
خراش دادن، پوست بدن را با سر ناخن زخم کردن، کنایه از ناراحت کردن
لرزیدن و بدحال شدن پیش از بروز تب، حالت فراشا پیدا کردن
خشم کردن
آشفته شدن پریشان گشتن، تباه شدن نابود گشتن
خراشیدن، پریشان کردن پراکنده ساختن
واهمه کردن
آشفته و پریشان کردن
ترسیدن، واهمه کردن، برای مثال بنایی که محکم ندارد اساس / بلندش مکن ور کنی زاو هراس (سعدی۱ - ۹۸)
ستردن موی از بدن با تیغ، جدا کردن پوسته یا ورقه های نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ، تراش دادن، صاف کردن چوب یا تخته، خراشیدن و پاک کردن چیزی
Carve, Whittle
Gouge, Grind, Scrape, Scratch
вырезать
выдалбливать , молоть , скрести , царапать
schnitzen
ausmeißeln, mahlen, schaben, kratzen
вирізати
вирізати , молоти , скребти , дряпати