جدول جو
جدول جو

معنی ناگرفت - جستجوی لغت در جدول جو

ناگرفت
بی خبر، ناگاه، ناگهان
تصویری از ناگرفت
تصویر ناگرفت
فرهنگ فارسی عمید
ناگرفت
(گِ رِ)
ناگاه. ناگهان. به یک ناگاه. (برهان قاطع) (آنندراج). از نا (نفی، سلب) + گرفت (از: گرفتن) . (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). ناگهان. (مؤیدالفضلا). ناگاه. (غیاث اللغات) (بهار عجم) (انجمن آرا). بی خبر. دفعهً. (ناظم الاطباء). بغتهً. به ناگاه. ناگاهان:
قامتش تیر است جان بشکافم و جایش کنم
ناگرفت آن تیر اگر یک روز در شست افتدم.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ناگرفت
ناگهان بغته نابیوسیده: قامتش تیراست جان بشکافم وجایش کنم ناگرفت آن تیر اگریک روزدر شست افتدم. (امیرخسروظنند. فرنظا) یاناگرفت زدن، ناغافل ضربت زدن: (اینک بیرون آمدوقومی رادرزیرجامه زره پوشانیده بودوزو بینهابدست ایشان داده تاوقت دخول تهییج فتنه کندو سلطان را ناگرفتنی زند مفردان ابواب راچشم براثواب ایشان افتاد دانستندکه درزیرایشان شراست. {توضیح معلوم نیست یاء آن یاء مصدری است یایاء تنکیر و قسم ثانی بنظر ارجح میاید
فرهنگ لغت هوشیار
ناگرفت
((گِ رِ))
ناگهان، بی خبر
تصویری از ناگرفت
تصویر ناگرفت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بادرفت
تصویر بادرفت
ماسه و خاک نرمی که به سبب وزش باد حرکت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
غلط، شکسته، معیوب، شخص متقلب و بدکار
فرهنگ فارسی عمید
(گِ رِ تَ)
که گرفتنی نیست. مقابل گرفتنی. رجوع به گرفتنی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ گِ رِ)
مقدار معینی از گناهان. (ناظم الاطباء). به قانون فارسیان مقدار معینی است از گناه که نظیرش در عربی اخذ و مؤاخذه خواهد بود. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ زَ)
نوگرفته. به تازگی گرفته. (یادداشت مؤلف). کسی که تازه گرفتار و مبتلا شده. (فرهنگ فارسی معین). تازه شکار شده. تازه به دام افتاده:
تو نوگرفتی در بند وحبس و معذوری
اگر بترسی از بند و بشکهی ز خطر.
مسعودسعد.
بچۀ بط که نوگرفت بود
بط کشتی طلب شگفت بود.
سنائی.
- نوگرفتان، جمع واژۀ نوگرفت. نوگرفتگان. به تازگی گرفتارشدگان:
نوگرفتان عشق را ز نهان
دم کنی پس به آشکار کشی.
خاقانی (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لَبْءْ)
نگرفتن. مقابل گرفتن
لغت نامه دهخدا
(هَِ / هََ تَ / تِ)
گرفته ناشده. آزاد. غیرمقید:
بخندید و گفت ای خداوند رخش
به دشت آهوی ناگرفته مبخش.
فردوسی.
چو من ناگرفته درآیم ز در
نبرّد مراهیچ بدخواه سر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
باد های تند تند باد ها، فرشتگان جمع ناشره. بادهایی که باران آورند، فرشتگانی که رحمت الهی را منتشر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگرفته
تصویر نگرفته
بچنگ نیفتاده، بدام نیفتاده، آزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نو گرفت
تصویر نو گرفت
کسی که تازه گرفتار و مبتلی شده:جمع نو گرفتاران: (نو گرفتاران عشق را ز نهان دم کنی پس به آشکار کشی) (خاقانی. سج. 676)
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که یافته نشود ممتنع الحصول: به نایافت زنجه مکن خویشتن که تیمارجان باشدورنج تن، (شا. لغ)، معدوم، نایاب نادر، نایافتن: آن کس که بیافت دولتی یافت عظیم وآنراکه نیافت دردنایافت بس است. (مجدالدین بغدادی تاریخ برگزیده لغ)، نایابی یافت نشدن: المشاجره چریدن اشتردرخت راازنایافت گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
بی تانی فورا: ناگهانی خود عسس او را گرفت مشت و چوبش زد ز صفرا ناشکفت. (مثنوی لغ) توضیح در لغت. بمعنی بی محابا و بی ملاحظه آمده. شکفته نشده باز نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناظرات
تصویر ناظرات
جمع ناظره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگرفتن
تصویر واگرفتن
دریغ کردن، دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگفته
تصویر ناگفته
گفته نشده اظهارنشده: (چنین گفتندکه سخن ناگفته بدان مخدره ناسفته ماند... {مقابل گفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادرات
تصویر نادرات
جمع نادره: (درآن باره از نادرات زمانه خویش بوده است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارفته
تصویر نارفته
آنکه هنوز عبور نکرده و نگذشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
کج معوج، دروغگو، بیمار، ناقص، باطل، متقلب خاین مقابل درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاگرفتن
تصویر جاگرفتن
در جایی استقرار یافتن: (همه مدعوان در یک سالن جا نمیگیرند)، جایی را بخود اختصاص دادن: (هر کس در مسجد برای خود جهت شنیدن وعظ جا گرفته بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگرفتن
تصویر پاگرفتن
مستقر شدن، ثبات یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگرفته
تصویر ناگرفته
گرفته ناشده، آزاد، غیر مقید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارفته
تصویر نارفته
((رُ تَ یا ت))
جاروب نکرده، نروبیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واگرفتن
تصویر واگرفتن
((گ ر تَ))
پس گرفتن، دوباره گرفتن، منع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایافت
تصویر نایافت
نایاب، کم یاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناگفته
تصویر ناگفته
((گُ تِ))
گفته نشده، اظهار نشده، مقابل گفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
((دُ رُ))
شکسته، معیوب، متقلب، دروغگو، بیمار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاگرفتن
تصویر پاگرفتن
((گِ رِ تَ))
رشد کردن، استوار شدن، دوام یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روگرفت
تصویر روگرفت
زیراکس، کپی، نسخه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
باطل، غلط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
Untruthfully, Wrong
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
de forma não verdadeira, errado
دیکشنری فارسی به پرتغالی