ناگاه. ناگهان. به یک ناگاه. (برهان قاطع) (آنندراج). از نا (نفی، سلب) + گرفت (از: گرفتن) . (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). ناگهان. (مؤیدالفضلا). ناگاه. (غیاث اللغات) (بهار عجم) (انجمن آرا). بی خبر. دفعهً. (ناظم الاطباء). بغتهً. به ناگاه. ناگاهان: قامتش تیر است جان بشکافم و جایش کنم ناگرفت آن تیر اگر یک روز در شست افتدم. امیرخسرو (از آنندراج)
نوگرفته. به تازگی گرفته. (یادداشت مؤلف). کسی که تازه گرفتار و مبتلا شده. (فرهنگ فارسی معین). تازه شکار شده. تازه به دام افتاده: تو نوگرفتی در بند وحبس و معذوری اگر بترسی از بند و بشکهی ز خطر. مسعودسعد. بچۀ بط که نوگرفت بود بط کشتی طلب شگفت بود. سنائی. - نوگرفتان، جَمعِ واژۀ نوگرفت. نوگرفتگان. به تازگی گرفتارشدگان: نوگرفتان عشق را ز نهان دم کنی پس به آشکار کشی. خاقانی (فرهنگ فارسی معین)
مقدار معینی از گناهان. (ناظم الاطباء). به قانون فارسیان مقدار معینی است از گناه که نظیرش در عربی اخذ و مؤاخذه خواهد بود. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان)