نوگرفته. به تازگی گرفته. (یادداشت مؤلف). کسی که تازه گرفتار و مبتلا شده. (فرهنگ فارسی معین). تازه شکار شده. تازه به دام افتاده: تو نوگرفتی در بند وحبس و معذوری اگر بترسی از بند و بشکهی ز خطر. مسعودسعد. بچۀ بط که نوگرفت بود بط کشتی طلب شگفت بود. سنائی. - نوگرفتان، جمع واژۀ نوگرفت. نوگرفتگان. به تازگی گرفتارشدگان: نوگرفتان عشق را ز نهان دم کنی پس به آشکار کشی. خاقانی (فرهنگ فارسی معین)