نعت فاعلی از نهض و نهوض است. رجوع به نهوض شود، چوزۀ مرغ بال تمام راست کرده و آمادۀ پریدن شده. (منتهی الارب) (آنندراج). جوجۀ پرنده ای که آماده و مستعد پریدن شده است. (ازاقرب الموارد). یا آنکه بالهایش را برای پریدن باز و منبسط می کند. (از معجم متن اللغه). بچۀ کبوتر که فرا پریدن آمده باشد. (مهذب الاسماء). کبوتربچه که به پریدن نزدیک شده باشد. جوجه، راه صاعددر کوه. (از معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء) ، مکان مرتفع. (از معجم متن اللغه) (از المنجد) ، گوشت اعلای بازوی اسب. (منتهی الارب) (از آنندراج). گوشتی که بر قسمت بالای بازوی اسب ظاهر شود، یا گوشتی که در ظاهر بازو، از بالا به پائین جمعشود. یا رأس المنکب. (از معجم متن اللغه). گوشت میان بازو. (مهذب الاسماء). گوشت بالای بازو. ج، نواهض
نعت فاعلی از نهض و نهوض است. رجوع به نهوض شود، چوزۀ مرغ بال تمام راست کرده و آمادۀ پریدن شده. (منتهی الارب) (آنندراج). جوجۀ پرنده ای که آماده و مستعد پریدن شده است. (ازاقرب الموارد). یا آنکه بالهایش را برای پریدن باز و منبسط می کند. (از معجم متن اللغه). بچۀ کبوتر که فرا پریدن آمده باشد. (مهذب الاسماء). کبوتربچه که به پریدن نزدیک شده باشد. جوجه، راه صاعددر کوه. (از معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء) ، مکان مرتفع. (از معجم متن اللغه) (از المنجد) ، گوشت اعلای بازوی اسب. (منتهی الارب) (از آنندراج). گوشتی که بر قسمت بالای بازوی اسب ظاهر شود، یا گوشتی که در ظاهر بازو، از بالا به پائین جمعشود. یا رأس المنکب. (از معجم متن اللغه). گوشت میان بازو. (مهذب الاسماء). گوشت بالای بازو. ج، نواهض
تأنیث ناهض. رجوع به ناهض شود، ناهضهالرجل، برادران پدری مرد که با وی قیام نمایند و کسانی که بجهت وی غضب کنند بر کسی و قیام نمایند به کار وی. (منتهی الارب) (آنندراج). اقوام شخص و برادران ابی او که با او نهضت کنند و به حمایت وی خشمگین شوند یا به خدمت او برخیزند. (از معجم متن اللغه) : ما لفلان ناهضه، یعنی فلان خدمتکارانی که به کارهای وی رسیدگی کنند ندارد. (ناظم الاطباء). ج، نواهض
تأنیث ناهض. رجوع به ناهض شود، ناهضهالرجل، برادران پدری مرد که با وی قیام نمایند و کسانی که بجهت وی غضب کنند بر کسی و قیام نمایند به کار وی. (منتهی الارب) (آنندراج). اقوام شخص و برادران ابی او که با او نهضت کنند و به حمایت وی خشمگین شوند یا به خدمت او برخیزند. (از معجم متن اللغه) : ما لفلان ناهضه، یعنی فلان خدمتکارانی که به کارهای وی رسیدگی کنند ندارد. (ناظم الاطباء). ج، نواهض
شکننده، پیمان شکن، باز کننده تاب شکننده: (آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم)، آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن
شکننده، پیمان شکن، باز کننده تاب شکننده: (آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم)، آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن