جَمعِ واژۀ ناهض. (ناظم الاطباء). رجوع به ناهض شود، جَمعِ واژۀ ناهضه. رجوع به ناهضه شود، شتران کلان جثه و درشت اندام. (منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، داعیه ها. جمع ناهضه است. (فرهنگ فارسی معین) : مدتی دراز نواهض این عزیمت در من می آویخت. (مرزبان نامه، از فرهنگ فارسی معین)
جَمعِ واژۀ نهی است، یعنی آنچه که در شرع ممنوع باشد. (غیاث اللغات). هر چیزی که شارع از آن نهی فرموده باشد. (ناظم الاطباء). محرمات. مناهی. امور ممنوعه. مقابل اوامر: امتثال اوامر و نواهی الهی... (سندبادنامه ص 4). شکر و سپاس مر موجدی راکه از پیشگاه عقل تا پایگاه طبع هرکه هست در تحت اوامر و نواهی اوست. (جوامع الحکایات، از فرهنگ فارسی معین) ، جَمعِ واژۀ ناهیه. رجوع به ناهیه شود