جدول جو
جدول جو

معنی مگو - جستجوی لغت در جدول جو

مگو
دوم شخص مفرد نهی از گفتن نگو، نا گفتنی: (مثل آنکه راز مگویی را فاش میسازد با اشاره دست گفت) (شام. 9- 328)
تصویری از مگو
تصویر مگو
فرهنگ لغت هوشیار
مگو
((مَ))
ناگفتنی، سر
تصویری از مگو
تصویر مگو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آگو
تصویر آگو
بوم، جغد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اگو
تصویر اگو
گندابرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رگو
تصویر رگو
تکه از پارچه یا جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اگو
تصویر اگو
لوله کشی زیرزمینی که فاضلاب در آن می ریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکو
تصویر مکو
ماکو، جایی در چرخ خیاطی که ماسوره در آن قرار می گیرد، وسیله ای که نخ را دور آن پیچیده و از لای تارها عبور می دهند، مکوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مگل
تصویر مگل
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، ضفدع، قاس، کلا، کلائو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رگو
تصویر رگو
پارچۀ کهنه، لته، تکه ای از پارچه یا جامه، جامۀ یک لا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محو
تصویر محو
از بین بردن، زایل کردن، کنایه از بسیار شیفته و توجه کننده به چیزی، کنایه از ویژگی آنچه کاملاً آشکار و مشخص نیست، مبهم، در تصوف مقابل اثبات، از بین بردن صفات و عادات بشری برای رسیدن به ذات خداوند، محق
محو شدن (گشتن): کنایه از سترده شدن، از بین رفتن، نابود گشتن، در تصوف رسیدن به مقام محو
محو کردن (گردانیدن): ستردن، نابود ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مگر
تصویر مگر
حرف استثنا، جز، به جز، غیر، غیر از، الّا
در مقام شک و گمان به کار می رود، باشد، شاید، به امید آنکه
فرهنگ فارسی عمید
پاک کردن حروف و نقوش را از لوح، پاک کردن نوشته و نقش و جز آن را، زایل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آویشن کوهی، مروارید کوهی پارسی تازی گشته مرو مرو خوش خرنباش از گیاهان فرانسوی پر خوره از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرگو
تصویر مرگو
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
مرجمک عدس: عدس نرسنگ گونه ای علف خاردار که در قدیم جهت سوخت حمامها بکار میرفته است و بعربی آنرا شرس خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشو
تصویر مشو
خلر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطو
تصویر مطو
ترکه، خوشه، ستاک شاخ نو رسته که بر شاخ کهن بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگل
تصویر مگل
غوک قورباغه زالو زلو
فرهنگ لغت هوشیار
حشره ایست از راسته دو بالان که در جلو دهن دارای دو شاخک کوتاه است و دارای خرطومی است که راس آن برجسته و اسفنجی است. این جانور دارای دو چشم مرکب بزرگ است و هر چشم از تعداد زیادی چشمهای ریز ساده ساخته شده. پاهای مگس به چنگالهای و بادکش هایی ختم میشود. مگس با خرطومش هر چیز مایعی را میمکد و از آنها تغذیه میکند و بر روی زباله ها و خاکروبه ها و کثافات تخم میکند. از تخم مگس نوزادی کرمی شکل خارج میشود که فاقد چشم و پا است و پس ازاندک مدتی بشکل بیضی در میاید و دور بدنش را جلد سختی احاطه میکند و پس از چند روز جانور بالغ از درون آن خارج میشود. از اقسام مگس ها مگس سبز و مگس گزنده و مگس تسه تسه را میتوان نام برد ذباب. یا مگس آبی. مگس گوشت یا مگس اسپانیولی. قانتاریدس یا مگس انگبین. زنبور عسل . یا مگس تسه تسه. گونه ای مگس که مخصوص نواحی حاره میباشد و ناقل میکرب مرض خواب است. یا مگس سبز رنگ. مگس گوشت. یا مگس سگ. مگسی که غالبا روی سگ نشیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مگر
تصویر مگر
جز آنکه، بجز، الا، باستثنای، غیر از
فرهنگ لغت هوشیار
افزاریست جولاهگان را که ماشوره را در آن نصب کنند و جامه بافند، آلتی است در چرخ خیاطی که قرقره فلزی را در آن جا دهند و زیر سوزن چرخ در محل مخصوص متصل سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میگو
تصویر میگو
ملخ دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میو
تصویر میو
صدای گربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهو
تصویر مهو
مروارید، سنگ ماه، خرما، شیر آبکی، تگرگ، شمشیر تیز سنگ قمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگو
تصویر آگو
اگو، بوم، جغد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رگو
تصویر رگو
پارچه یا جامه کهنه، کرباس، رگوک، رگوه، رگوی، رکو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لگو
تصویر لگو
((لِ گُ))
اسباب بازی به صورت قطعه های کوچک چوب، فلز و مخصوصاً پلاستیک در شکل ها و رنگ های مختلف و قابل جفت شدن با یکدیگر برای ساختن بازیچه های گوناگون مثل خانه، صندلی و
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محو
تصویر محو
((مَ))
ستردن، زایل کردن، نابود کردن، پاک کردن نوشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرگو
تصویر مرگو
((مَ))
گنجشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مژو
تصویر مژو
((مَ))
مرجمک، عدس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مگس
تصویر مگس
((مَ گَ))
حشره ای است از راسته دوبالان و دارای دو چشم مرکب بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مگر
تصویر مگر
((مَ گَ))
کلمه استثناء است و آن کلمه بعد از خود را از حکم ماقبل جدا کند، الا، به جز، باشد که، شاید، گویا، مثل این که، آیا (قید استفهام)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میگو
تصویر میگو
((مَ یا مِ))
نوعی خرچنگ دریایی
فرهنگ فارسی معین
جانوری آبی با چنگال و پاهای بلند به اندازۀ ملخ که بعضی از انواع آن مصرف خوراکی دارد، ملخ دریایی، اربیان، روبیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرگو
تصویر مرگو
گنجشک، پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان، عصفور، چکوک، ونج، بنجشک، مرکو، چتوک، چغک
فرهنگ فارسی عمید