جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مگو

مگو

مگو
دوم شخص مفرد نهی از گفتن نگو، نا گفتنی: (مثل آنکه راز مگویی را فاش میسازد با اشاره دست گفت) (شام. 9- 328)
مگو
فرهنگ لغت هوشیار

مگو

مگو
نگفتنی. (ناظم الاطباء).
- سِرِّ (راز) مگو، رازی که باید در پنهان داشتن آن منتهای کوشش را بجای آورد. سری که افشای آن خطرناک است. گاه نیز به طعن و تمسخر به حرف بی اهمیت یا رازی که برملا شده است اطلاق می شود: این سرّ مگو را کسی که نمی داند خواجه حافظ شیرازی است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا

مکو

مکو
ماکو، جایی در چرخ خیاطی که ماسوره در آن قرار می گیرد، وسیله ای که نخ را دور آن پیچیده و از لای تارها عبور می دهند، مَکوک
مکو
فرهنگ فارسی عمید

مگل

مگل
قورباغه، وَزَغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دُم دراز و آبشش است
بَزَغ، غورباغه، وُک، غوک، بَک، پَک، چَغز، جَغز، غَنجموش، ضِفدِع، قاس، کَلا، کَلائو
مگل
فرهنگ فارسی عمید