جدول جو
جدول جو

معنی مولانا - جستجوی لغت در جدول جو

مولانا
عنوانی احترام آمیز برای افراد بزرگ، مولای ما، صاحب و آقای ما
تصویری از مولانا
تصویر مولانا
فرهنگ فارسی عمید
مولانا
(مَ / مُو)
جلال الدین محمد مولوی. لقب جلال الدین محمد بلخی رومی است. چون مطلق گویند مراد جلال الدین مولوی مؤلف مثنوی است. (یادداشت مؤلف). رجوع به مولوی شود:
دویی بگذار و در یک جلد کن جمع
همه اقوال مولانا و عطار.
قاسم انوار.
از گفتۀ مولانا مدهوش شدم صائب
این ساغر روحانی صهبای دگر دارد.
صائب تبریزی
لغت نامه دهخدا
مولانا
(مَ)
خواجۀ ما. آقای ما. (یادداشت مؤلف). صاحب وآقای ما، و این کلمه را بیشتر در القاب مردم فاضل وبزرگ به کار می برده اند چنانکه در لقب خلفای فاطمیین مصر. رجوع به ابن خلکان (ج 1 ص 82) و خطط مقریزی (ج 3 ص 84) و اسامه (ص 15) شود. (از یادداشتهای مرحوم قزوینی ج 7 ص 163) : حق سبحانه و تعالی ایام عمر مولانا صاحب الجلیل... کشیده گرداناد... فضائل و کمالات مولانا صاحب الجلیل کافی الکفاه... نه چندان... که حصر وعد آن توان کرد، چه مولانا مشارالیه... در فنون آداب و... عدیم النظیر و... است. (ترجمه تاریخ قم ص 4)
لغت نامه دهخدا
مولانا
مولانا در ترکی بر گرفته از مولی: سرور ما راهبر ما پاژ نام برخی از هست شناسان ایرانی به ویژه جلال الدین محمد بلخی مولای ما. توضیح در عنوان خلفای فاطمی مصر. ایمه و عرفا بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ءُ د د)
سراج (مولانا...). از اکابر کرمان و معاصر امیرتیمور گورگانی بوده است. (حبیب السیر ج 3 ص 178)
لغت نامه دهخدا
(گُ خَ)
مولانا... میرعلیشیر نوایی درباره وی آرد: ازولایت قم است در زمان سلطان حسین میرزا به شهر هرات آمده بود، بغایت سفیه و بدزبان و بی باک و سلامتی بود. محمدحسین میرزا او را رعایتی نیک کرد آخر از او جریمه ای در وجود آمد، به سیاست رسید. از اوست این مطلع:
بجان کندن مراسنگین دلان دیدند و غوغا شد
که عاشق پیشه ای شیرین تر از فرهاد پیدا شد.
(مجالس النفائس ص 161)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
مولانا... از قزوین است. مرد عجیبی است و اجتماع نقیضین عقل و جهل از سخنش پیداست و عجب تر آنکه در عقل و فهم کسی را مساوی و حتی ده یک خودنمیداند. به هندوستان سفری کرده و مبلغی وجه معاش از آنجا با خود آورده و اکنون (یعنی زمان شاه عباس صفوی) در قزوین دکان جواهرفروشی دارد. اغلب غلامان خود را پشت سر می اندازد و خواجه وار راه میرود. او راست:
بیرون خرام مست و برافکن نقاب را
سرگرم لطف ساز شهید عتاب را
پیشم چو لب بحرف گشودی حیا مکن
دستور ده ز بزم خود امشب حجاب را
خو با فراق کرده ندارد مذاق وصل
راحت الم بود دل پراضطراب را...
(از مجمع الخواص صادقی کتابدار ص 284).
این شاعر با توجه به همزمانی او با مؤلف مجمع الخواص از شعرای اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری است
لغت نامه دهخدا
(ثُدْ دی)
مولانا مولانا غیاث الدین علی، علی. از شاعران قدیم و مردی لوند و خوش طبع بود. جوابی بر بوستان سعدی سروده است. این مطلع از اوست:
بربسته شوخ شاطر من لنگ نیلگون
نیلوفری بپای گلی گشته سرنگون.
نیز شعری دارد بمطلع زیر:
از روزه نخواهم که بر آن مه ستم آید
خواهم ز خدا آنکه مه روزه کم آید.
(از مجالس النفائس ص 152)
لغت نامه دهخدا
(ثُدْ دی)
مولانا غیاث الدین، جمشید قاینی ابن مولانا سلطان بخت. پدرش کاتب دارالقضاه قاضی قطب الدین احمد امامی بود. مولانا جمشید از مسائل شرعی و کتابت صکوک و سجلات وقوفی تمام داشت. در اواسط سلطنت خاقان منصور (سلطان حسین میرزا بایقرا) چندگاه مأکولات وی را به حیلۀ شرعی از شایبۀ شبهه و حرمت پاک میکرد و از این رو به حلالی ملقب شد، و سرانجام به منصب صدارت سلطان حسین میرزا و پس از آن به صدارت بدیع الزمان میرزا رسید. وی در ولایت قاین بسال 919 ه.ق. درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 صص 324- 325 به اختصار). در جای دیگر از همین کتاب (ج 4 ص 113) غیاث الدین جمشید جلابی و در مورد دیگر (ص 365) ’جلالی’ آمده است و صحیح حلالی است و وجه تسمیۀ آن گفته شد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 113، 365، 382، 383 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
مولانا غنی عبدالغنی. او از مشاهیر دانشمندان و شاعران عثمانی است. به شغل قضاء شام و بعد قاهره منصوب شد و پس از بازگشت از سفر حج دو مرتبه به منصب قضاء استانبول رسید. او راست: حاشیه ای بر حاشیۀ تجرید. به فارسی و ترکی شعر گفته است. منشآتی نیز دارد. این شعر از اوست:
حباب آسان رفت از سر هوای جام جم بیرون
از آن از بزم می هرگز نخواهم زد قدم بیرون.
این شعر ترکی نیز از اوست:
طالعمدر با که گون گوسترمین دودایچره آه
آسمانی بر بلا در عاشقه دود سیاه.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
مولانا طوطی در سلک شعراء مشهور قرن نهم هجری انتظام داشت، وی ترشیزی الاصل بود و میرزا ابوالقاسم بابر نسبت به او التفات و عنایات بسیار می نمود، و این مطلع از نتایج طبع نقاد اوست که، بیت:
جهان که حجرۀ شش طاق و خانه دودر است
ز چار رکن بساطش فغان الحذر است،
مولانا طوطی در اوان جوانی بجهان جاودانی نقل فرمود (سنۀ ست و ستین و ثمانمائه، 866 هجری قمری) و مقرب حضرت سلطانی امیر علیشیر جهت ضبط تاریخ وفاتش این قطعه نظم نمود، قطعه:
فصیح زمان طوطی آن شاعری
که بودش ز بکر معانی عروس
چو طوطی برفت این عجب طرفه بود
که تاریخ شدفوت او را خروس،
(از حبیب السیر ج 2 ص 228)
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ)
مولانا، مؤلف مجمعالخواص آرد: در همدان صرافی میکرد. شجاع وکمانگیر زبردست بود، ولی مغزش خالی از خبط نبود، زیرا دیوان امیر شاهی و قصاید مولانا کاتبی را تتبع کرده و یک بیت معقول از وی سر نزده بود. اشعار خود را چنان با متانت و طمطراق می خواند که اگر مستمعش را احیاناً امیرخسرو توهم میکرد بهیچوجه خجالت نمی کشید، ولی در محل مذکورشان (؟) این دو بیت را از وی شنیدم:
قسم به لطف کم و جور بی نهایت تو
که با کسی نکنم شمه ای شکایت تو.
جائی که تو با کسی نشینی
کس با دگری چرا نشیند.
(مجمعالخواص ص 248)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
مولانا مولانا لطفی رونی، رونی. از مردم ماوراءالنهر و معاصر و مصاحب جامی شاعر معروف و وی ملک الکلام زمان خود بوده، در ترکی بی نظیر و دیوان ترکی او مشهور و دلپذیر است و بسیار مطلعهای متعذرالجواب دارد. از آن جمله این است:
نازک لوک ایچره بیلی خایوق تار گیسوئی
او ز حدینی بیلیب بیلی دین التوروم قوئی.
و این مطلع نیز از اوست:
صید آیتی دلبریم منی آشفته ساج دین
صالدی کمند بوینومه ایکی قولاج دین.
و مولانا ده هزار بیت خوب در مثنوی گفته ولیکن چون به بیاض نبرده شهرت نگرفته و به فارسی نیز قصیده ها دارد و در این زبان نیز استاد است و نودونه سال عمر او بوده و در آخر عمر قصیده ای آفتاب ردیف گفته هیچکس ازاقران او تتبع آن نتوانسته و آن مطلع این است:
ای ز زلف شب مثالت سایه پرور آفتاب
شام زلفت را بجای ماه در بر آفتاب.
و در وقت مرگ وصیت کرد که مولانا عبدالرحمن جامی این مطلع او را در دیوان خود ثبت کند و آن را غزل سازد:
گر کار دل عاشق با کافر چین افتد
به زآنکه به بدخویی بیرحم چنین افتد.
و مولانا جامی به وصیت او عمل کرده و این را غزل ساخته و در دیوان ثبت فرموده و مولانا لطفی در ایام جوانی تحصیل علوم ظاهریه تمام کرده و بعد از تکمیل به خدمت مولانا شهاب الدین خیابانی آمد و به تحصیل علوم باطنی و تصوف مشغول گشت و این طریق را تکمیل فرمود و بالجمله مولانا شخصی جامع علم ظاهر و باطن بوده و میر علیشیر گوید که جهت من فاتحه ای خواند که سبب تمام فتوحات و فیوضات آخرت نیز گردد و مولانا در شهر هرات مدفون است نزدیک مسکن خود در ده کنار. (مجالس النفائس چ حکمت ص 49 و 223) (قاموس الاعلام ترکی) (حبیب السیر ج 2 ص 241)
لغت نامه دهخدا
مولانا صوفی مؤلف مجالس النفائس آرد: شخصی دانشمند بود و میل صحبت درویشان کرد و از این جهت بخدمت شیخ محمد لاهیجی رفت و با درویشان او در خلوت اربعین نشست، چون پنج روزی بر این بگذشت، روزی از خلوت خانقاه بیرون آمد و به راه شرابخانه رفت و چندان می خورد که مست گشت و به خلوت بازشد، این مطلع گفت و بخانقاه فرستاد:
مرشد ماست خم باده که در روی زمین
نیست پیری به ازو صاف دل و گوشه نشین،
(مجالس النفائس ص 391)،
از شعرای ایران است اصلاً از اتراک جغتائی است و مدتی قلندروار سیاحت میکرد، از اوست:
عاشق نشدی محنت هجران نکشیدی
کس پیش تو غمنامۀ هجران چه گشاید،
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مولانا مولانا صفی، پسر مولانا حسین واعظ است و بغایت جوانی درویش وش و دردمند و فانی صفت است و دو بار بجهت شرف صحبت خواجه عبیدالله از هرات به دارالفتح سمرقند رفت، گویند که آنجا بشرف قبول ممتاز و بسعادت ارشاد و تلقین سرفراز گشته به خراسان آمد و طبعش خوب است. این مطلع از اوست:
با لب لعل و خط غالیه گون آمده ای
عجب آراسته از خانه برون آمده ای.
(ترجمه مجالس النفائس ص 98)
لغت نامه دهخدا
(صَ رُدْ دی)
مولانا مولانا صدرالدین محمد، محمد. وی از اعاظم علما و اکابر فضلای زمان و به تقوی متصف و در فقه حنفی بغایت ماهر و در سایر فنون عقلی و نقلی سرآمد دانشمندان بود. وی نزد مولانا معزالدین شیخ حسین و مولانازاده و مولانا عثمان و مولانا کمال الدین مسعود شیروانی و شیخ الاسلام مولاناسیف الدین احمد تفتازاتی تلمذ کرد و در مدرسه غیاثیه بتدریس پرداخت. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 357)
لغت نامه دهخدا
(صَ رُدْ دی)
ربیعی (مولانا...) وی در قصبۀ فوشنج بامر خطابت مشغول بودو بواسطۀ جودت طبع و حدت ذهن در سلک ندماء و خواص ملک فخرالدین محمد کرت انتظام یافت و به اشارۀ ملک کرت نامه ای بر وزن شاهنامه در تاریخ ملوک غور بنظم آورد و در آن مدت که بانشاء این کتاب مشغول بود ملک ابواب انعام و احسان بر وی گشاده می داشت، و هر ماه هزار درم زر نقد از خزانه بدو می رسید لیکن ربیعی بغایت عیاش و بوالفضول و معربد بود و هر چه بدست میکرد براه شراب و شاهد میداد دیگر بار چیزی میطلبید سرانجام ملک از صحبت او متنفر شد و او بی رخصت بقهستان رفت وملازمت شاه علی بن ملک نصرالدین سیستانی پیش گرفت. روزی در پیش شاه علی زبان بغیبت ملک فخرالدین بگشاد و شاه علی از وی برنجیده و دویست دینار بدو داد و گفت از این ولایت بیرون رو که حریف صحبت نتوانی بود. بعضی نواب شاه علی گفتند از کمال خردمندی ملک عجب می نماید که چنین شاعری را که در عراق و خراسان بی نظیر است بی سبب از درگاه میراند. شاه علی گفت هر چند ربیعی فوشنجی بلطف طبع موصوفست اما بی وفاست و حق ناشناس، چه پس از ده سال که مشمول انعام و اکرام ملک فخرالدین بوده بدینجا او را نکوهش کرد و هیچ شک نیست که هرگاه از ما نیز برنجد جای دیگر رود و زبان خباثت بگشاید:
هر که عیب دگری پیش تو آورد و شمرد
بیگمان عیب تو پیش دگری خواهد برد.
القصه ربیع از قهستان به نیشابور شد و از آنجا عزیمت عراق کرد ملک فخرالدین برین حالات اطلاع یافت و اندیشید که چون ربیعی به عراق رسد در مجلس ارکان اولجایتو سلطان او را به بدی یاد کند پس مکتوبی به ربیع نوشته و اظهار اشتیاق کرد و وعده های جمیل داد ربیع از مطالعۀآن مسرور شد اما جهت رعایت حزم عزم جزم نکرد که به هرات برود و عریضه ای مصدر بقطعه ای که بیت اول و آخرش این است نزد ملک فرستاد:
سلامی که بر قصر ادراک او
نیفکند فکرت کمند گمان
به آن شهریار جهان کز علو
چو صد سنجر است و چو صد اردوان.
و پیام داد اگر پاسخ عریضه بخط ملک وصول یابد بهرات شتابم و الا فلا و چون نوشتۀ ربیع به ملک فخرالدین رسید فی الحال سطری چند در قلم آورده مبنی از آنکه قصد جان او نکند و دیگری را نیز نفرماید. ربیعی پس از مطالعۀ نامه بهرات شد و ملک او را پرسشی گرم کرد و در سلک ندما درآورد اما بهانه می جست تا او را بقتل رساند. شبی ربیعی با جمعی از یاران بشراب نشست و چون مست شد زبان بدعوی بی معنی گشاد و هریک از حریفان او نیز آغاز خودستائی کردند. در آخر گفت اگر موافق باشید به اندک روزگاری ولایتی ضبط کنم وخلقی را مطیع فرمان گردانم حاضران با او بیعت کردنداو هر یک از ایشان را نامی نهاد روز دیگر یکی از شاگردان ربیعی که از وی رنجیده بود نزد ملک فخرالدین رفت و ماجرا بگفت ملک متغیر شد و تاج الدین یلدوز لقمان را بگرفتن آنان مأمور گردانید و ربیعی با هفتاد تن از یاران گرفتار شده چون ملک فخرالدین به پرسیدن یرغوی ایشان پرداخت همه انکار نمودند مگر ربیعی که ازغایت مستی امثال این مقال بر زبان می راند آنگاه ملک گفت تا بعضی را پوست کندند و فوجی را گوش و بینی بریدند و ربیعی را بزندان انداختند. وی در زندان ابیاتی در مدح ملک بسرود و استخلاص خود خواست لیکن مفید نیفتاد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 377)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
مولانا صدر مردی آشفته روزگار بود و بیشتر اوقات خود را صرف خدمت اتراک میکرد ولی اگر لوندئی میسر میشد نه از خط و نه از شعر یاد می آورد و شراب او را چنان مغلوب ساخته بود که به هیچ کار اختیار نداشت. این مطلع ازوست:
مطلع
هرگز دل ما را بغمی شاد نکردی
کشتی دگران را و مرا یاد نکردی.
در شهر هرات فوت شد. (ترجمه مجالس النفائس ص 44)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مولانا مولانا صبری، صاحب مجالس النفائس گوید: خوارزمی است. لیکن شخصی ابدال و پریشان حال دایم مفلس و قلاش و مختلط با مردم اوباش و از دیوانگی با مردم بسر نمیبرد و طبع و نظم قوی داشت و غزل خوب می گفت ولیکن معنی شعر خود را نمی دانست و این مطلع از اوست:
بروز تشنگی آب روان نبود هوس ما را
دم تیغ ترا گر بر گلو رانیم بس ما را.
(مجالس النفائس ص 289)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
مولانا مولانا لطفی تاشکندی، از تاشکند بود، حسن تمام داشت و بر جوانی دیگر عاشق بود و موی سر برگذاشت، این مطلع را در آن محل گفته:
ساخت بی لیلی وشی ژولیده مو گردون مرا
یک سر مو فرق نتوان کرد از مجنون مرا.
(مجالس النفائس ص 164)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مولانا مولانا لطیف، شخصی لطیف و ظریف است و شعر خوب دارد و از جملۀ شعر او این است:
دهان به خندۀ شیرین چو یار بگشاید
گره ز جان من دل فگار بگشاید
میان عارض گلگون، دهان خندانش
چو غنچه ای است که در لاله زار بگشاید.
(مجالس النفائس ص 394)
لغت نامه دهخدا
مولانا مولانا صالح صاحب مجالس النفائس، صاحب مجالس النفائس گوید: وی گرچه خراسانی است لیکن سالیانی است که در حصار شادمان است به کتابداری شاه حصار شادمان و این مطلع از اوست:
اگر ای شمع شبی هم نفس من باشی
چه دعا بهتر از این است که روشن باشی.
و طرز این غزل اختراع اوست و فقیر از کسی شنیده ام (نشنیده ام ؟) :
نازم به چشم خود که جمال تو دیده است
افتم به پای خود که به کویت رسیده است
هر دم هزاربوسه زنم دست خویش را
کو دامنت گرفته بسویم کشیده است
در زر بگیرم از ره تعظیم گوش را
کآواز جانفزای تو روزی شنیده است
هوش و خرد فدای دل خویشتن کنم
کز جام تو شراب محبت کشیده است
وابستگی به صالح از آن شد دل مرا
کز هرچه غیر تست بکلی رمیده است.
و این دو بیت نیز از اوست وبسی نیکو است:
اسیر هجرشدم هر کجا که دل بستم
فتاد طرح جدایی به هرکه پیوستم
گذشتم از طلب هر مراد و آسودم
کشیدم از همه دست امید و وارستم.
و میگویند این دو بیت در وقت ترک دنیا گفته. (از مجالس النفائس ص 290)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
مولانا مشربی. از قم است و به اتوکشی شهرت داشت. در اوایل به کسب خود روزگار میگذرانید، ولی عاقبت از آن دلگیر شده شاعری اختیار کرد. شخصی نامراد است. طبع شعرش چنان بود که ذیلاً ذکر میشود:
سر تا به قدم سوختۀ آتش عشقیم
پروانۀ پرسوخته را رتبۀ ما نیست.
نخواهد رفت ذوق غمزۀ خونریزت از جانم
فریب عشوه ات گر صد رهم عمر ابد بخشد.
مشکل که فلک کینۀ دیرینه نخواهد
امروز که او را چو تو بیدادگری هست.
(از مجمع الخواص ص 241)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی است از دهستان ترگور بخش سلواناشهرستان ارومیه در نوزده هزارگزی شمال باختری سلوانا با 620 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
صفت حالیه از مولیدن، در حال مولیدن، مولنده، (یادداشت مؤلف)، رجوع به مول و مولیدن شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر با 695 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، این ده در 28هزارگزی شمال کلیبر واقع است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُو)
دهی است از دهستان گوارئیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل با 273 تن سکنه. آب آن ازچشمه و راه آن مالرو است. این ده در 25هزارگزی خاوراردبیل واقع است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُو یِ سَ مَ قَ)
ولد ارشد خواجه عصام الدین. وی مانند پدر سالهابه امر شیخ الاسلامی ماوراءالنهر مشغول بود. از کسب علوم بهرۀ تمام داشت و در حل و فصل مهمات شرعی به امانت و دیانت مشهور بود. از پیروان و هواداران طریق میرزا عبداﷲ شیرازی سالک طریقت بود و پس از استیلای سلطان سعید بر سمرقند به سوی خراسان شتافت، ولی بعد به استدعای سلطان به زادگاه خویش برگشت و در اواخر عمر دوباره به هرات آمد و به سال 876 هجری قمری در مدرسه امیر چقماق شامی درگذشت. (از رجال حبیب السیر ص 140)
لغت نامه دهخدا
(مَ/ مُو یِ)
لقب مولانا جلال الدین محمد رومی بلخی معروف به مولوی. ذکر مولوی با لقب مولاناء روم در تاریخ گزیده که قریب شصت سال بعد از وفات مولوی تألیف شده است (یعنی در 730 هجری قمری) آمده است و نشان می دهد که مولوی در حیات خود و یا مقارن عصر خود به این لقب معروف به وده است. (یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 164). رجوع به مولوی در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی شود
لغت نامه دهخدا
(نِ مُدْ دی)
مولانا، از شعرای مشاهیر ترکی گوی است و در زمان بابر میرزا شعر او شهرت گرفت. او از دلها گدائی مینمود و از این تخلص میفرمودو شعر او همه ترکی است. و این مطلع ترکی از اوست:
آه کیم دیوانه کو کلم مبتلا بولدی ینه
بوکونکول نیک ایلکی دین جانغه بلا بولدی ینه.
و این مطلع:
دلبرا سن سیز تیریک لیک بیربلدی جان ایمیش
کیم ایقنک وردی قاشی ایوراولوم حیران یمیش.
عمر مولانا گدایی زیاده از نود سال بود. (مجالس الفنائس ص 83 و 258)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
مولانا میلی از ولایت حصار است طالب علمی دارد و معما را نیز نیک میداند. از اوست:
جفا همین نه از آن شوخ بی وفا دیدم
ز هر که چشم وفا داشتم جفا دیدم.
(از مجالس النفایس چ حکمت ص 159).
میلی از حصار شادمان از اقلیم چهارم است. وی معما را نیک حل میکرده است. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 328)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
مولانا مغربی، محمد بن عزالدین بن عادل بن یوسف تبریزی ملقب به ’شیرین’ از شاعران متصوفۀ ایران در قرن هشتم هجری است. سال ولادتش به تحقیق معلوم نیست، اما سال وفات وی را به سال 809 نوشته اند. مولد او را روستای ’امند’ از بلوک ’رودقات’ تبریز ذکر کرده اند و بعضی مانند هدایت زادگاه وی را قریۀ نایین دانسته اند چنانکه مرقد او را نیز برخی در محلۀ سرخاب تبریز و بعضی در اصطهبانات فارس نوشته اند. وی در اشعار خود مغربی تخلص می کرد و جامی در نفحات الانس در سبب اتخاذ این تخلص گوید: ’گویند که در بعضی سیاحات به دیار مغرب رسیده است و در آنجا از دست یکی از مشایخ که نسبت وی به شیخ بزرگوار شیخ محیی الدین بن العربی قدس الله تعالی روحه می رسیده است خرقه پوشیده’ و این انتساب سبب شهرتش به مغربی گردیده است و این معنی را تقریباً همه نویسندگان احوالش تکرار کرده اند با این حال معلوم نیست که وجه انتساب درستی باشد زیرا درباره مرشدش از جامی به بعد همگی نام اسماعیل سیسی سمنانی از اصحاب نورالدین عبدالرحمن اسفراینی را ذکر کرده اند. مغربی با کمال خجندی معاصر بود و با وی ارتباط داشت. وی دارای اشعاری به عربی و فارسی است. اشعارش بسیار متوسط و غالباً در ذکر معانی عرفانی خاصه بیان وحدت وجود است. وی غیر از اشعارش رسالات و آثار دیگری نیز دارد که عبارتند از: نزهه الساسانیه. مرآه العارفین در تفسیر سورۀ فاتحه الکتاب. دررالفرید فی معرفه التوحید. جام جهان نما در علم توحید و مراتب وجود. از اشعار اوست:
ما سالها مقیم در یار بوده ایم
اندر حریم محرم اسرار بوده ایم
اندر حرم مجاور و در کعبه معتکف
بی قطع راه وادی خونخوار بوده ایم
پیش از ظهور این قفس تنگ کائنات
ما عندلیب گلشن اسرار بوده ایم
چندین هزار سال در اوج فضای قدس
بی پر و بال طایر و طیار بوده ایم
والاتر از مظاهر اسمای ذات او
بالاتر از ظهور وز اظهار بوده ایم
بی ما و بی شما و کجا و کدام و کی
بی چند و چون و اندک و بسیار بوده ایم
با مغربی مغارب اسرار گشته ایم
بی مغربی مشارق انور بوده ایم.
(از تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 3 بخش 2 ص 1141). و رجوع به نفحات الانس صص 613-614 و حبیب السیر و مرآه الخیال ص 59 و آتشکدۀ آذر چ سیدجعفر شهیدی ص 35 و ریاض العارفین ص 134 و مجمع الفصحا ج 2 ص 30 و ریحانه الادب ج 4 صص 53-54 و طرائق الحقایق ج 2 ص 99 و 308و تاریخ ادبیات براون (از سعدی تا جامی) صص 354-362 و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
مولانا مشربی. از مشهد است و جوانی خوش طبع است. این مطلع از اوست:
ترک من هرگه که جا در خانه ای زین کرده ای
خانه زین را چو صورت خانه چین کرده ای.
مشارالیه به غایت لاابالی و بی تعین و لوند بود و این مطلع هم از اوست:
گهم دل بشکند گه ساغر عشرت ز دست افتد
مبادا دردمندی را شکستی بر شکست افتد.
(مجالس النفائس ص 70)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مولان
تصویر مولان
معده موجودات اهریمنی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکیب کردن، مخلوط کردن
دیکشنری اردو به فارسی