- مصعب
- اسبی که هنوز زیر بار نرفته و سواری نداده، فحل، گشن
معنی مصعب - جستجوی لغت در جدول جو
- مصعب
- گشن، شتر سرکش نر فحل، اسبی که سواری نداده و سوار شدن بر آن دشوار باشد، جمع مصاعب مصاعیب
- مصعب ((مَ عَ))
- نر، فحل، اسبی که سواری نداده و سوار شدن بر آن دشوار باشد، جمع مصاعب، مصاعیب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سخت تر، مشکل تر، دشوار تر، مقابل اسهل
برنهاده
صعب تر، سخت تر، دشوارتر
جسمی که دارای شش سطح مربع باشد، چهار گوشه
مصیبت زده، سختی دیده، راست و درست، به هدف رسیده
آنچه به راستی و درستی آن حکم داده شده، تصویب شده
شداید، مشقت ها، سختی ها، گرفتاری ها، جمع مصعب، مصعب
مصبّ ها، محل هایی که آب رودخانه وارد دریا می شود، جاهای ریزش آب، جمع واژۀ مصبّ
مایعی که آن را بجوشانند تا مقداری از آن تبخیر شود و طعم یا رنگش تغییر کند، تبخیر شده
رنج، رنجگاه جای رنج تعب رنج، جای تعب محل رنج جمع متاعب
شاخه راه راه کوهستانی در غاله مته مته بند زنی راه طریق، جمع مشاعب
تصویب شده
فرا یازگاه فرا یاز بالا رو (آسانسور) محل برآمدن محل صعود، جمع مصاعد. برجای بلند برآمده، تبخیر شده: نور گل اندر گلابدان نرسیده قطره بر او چیست چون گلاب مصعد. (منوچهری)، پاک شده خالص گشته
سندان
جمع مصب، پیله ها پیلگان رنج رسیده رنجور، تموکیده (به هدف رسیده)، راست آمده جمع مصب
سرازیری نشیب، آماجیده آماژیده، دریابنده، درست، درستکار نیکرسنده بحقیقت امری صواب یابنده اصابت کننده مقابل مخطی: تاطبیب منطق نداند و جنس و نوع نشناسدء در میان فصل و خاصه و عرض فرق نتواند کرد وعلت نشناسد و چون علت نشناسد در علاج مصیب نتواند بود، درست گوینده، درست عمل درستکار، راست و درست: ملوک را یکی از رایهای صائب و تدبیرهای مصیب آنست که
جمع مصعب، گشن ها و دشواری ها جاهای دشوار سختیها شداید مشقات توضیح باین معنی جمعی است بی مفرد، جمع مصعب
چهار گوشه کرده شده، در اصطلاح هندسه جسمی باشد که محیط است بر او شش سطح مربع
لعاب دار بودن دارو