نعت فاعلی از مصدر استبضاع. بضاعت سازندۀ چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آنکه اموال خود را مرتب می کند تا آنها را در بازار برای فروش عرضه دارد. - امثال: کمستبضع تمر الی هجر (هجر مرکز خرمای بسیار باشد). (ناظم الاطباء). رجوع به استبضاع شود
نعت فاعلی از مصدر استبضاع. بضاعت سازندۀ چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آنکه اموال خود را مرتب می کند تا آنها را در بازار برای فروش عرضه دارد. - امثال: کمستبضع تمر الی هجر (هجر مرکز خرمای بسیار باشد). (ناظم الاطباء). رجوع به استبضاع شود
نعت فاعلی از مصدر استبطان، آنکه محرم راز کسی شود. (منتهی الارب)، در نهان دارنده. (منتهی الارب). داخل بطن چیزی شونده. چون رگها در داخل گوشت. (اقرب الموارد)، باطن چیزی را شناسنده. (اقرب الموارد)، هر چیزی که به طور آستر واقع شود. (ناظم الاطباء). رجوع به استبطان شود: هو (أی جفت البلوط) الغشاءالمستبطن لقشر ثمرته. (ابن البیطار). - حجاب مستبطن، حجاب سینه یا حجاب اضلاع. رجوع به حجاب شود
نعت فاعلی از مصدر استبطان، آنکه محرم راز کسی شود. (منتهی الارب)، در نهان دارنده. (منتهی الارب). داخل بطن چیزی شونده. چون رگها در داخل گوشت. (اقرب الموارد)، باطن چیزی را شناسنده. (اقرب الموارد)، هر چیزی که به طور آستر واقع شود. (ناظم الاطباء). رجوع به استبطان شود: هو (أی جفت البلوط) الغشاءالمستبطن لقشر ثمرته. (ابن البیطار). - حجاب مستبطن، حجاب سینه یا حجاب اضلاع. رجوع به حجاب شود
نعت مفعولی از استبعاد، بعید و دور شمرده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دورانگاشته. دور. بعید. دشوار. (غیاث). رجوع به استبعاد شود. - مستبعد است، دور است از واقع. بعید است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نعت مفعولی از استبعاد، بعید و دور شمرده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دورانگاشته. دور. بعید. دشوار. (غیاث). رجوع به استبعاد شود. - مستبعد است، دور است از واقع. بعید است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بغاوت کننده با هم. (آنندراج). یاغی و گردنکش و فتنه جوی بر ضد دیگری و یا به سوی کسی. (ناظم الاطباء) ، گستاخ و بی ادب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباغی شود
بغاوت کننده با هم. (آنندراج). یاغی و گردنکش و فتنه جوی بر ضد دیگری و یا به سوی کسی. (ناظم الاطباء) ، گستاخ و بی ادب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباغی شود
ابوالحسن علی بن احمد بستیغی برادر ابوسعد... وی نیز محدث بود. (از معجم البلدان). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
ابوالحسن علی بن احمد بستیغی برادر ابوسعد... وی نیز محدث بود. (از معجم البلدان). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
نعت فاعلی از استبصار. بینادل شونده. (غیاث) (منتهی الارب). آنکه طلب بصیرت می کند و بینادل می شود. (ناظم الاطباء) : و زین لهم الشیطان أعمالهم فصدّهم عن السبیل و کانوا مستبصرین. (قرآن 37/29) ، طلب بصیرت کننده. (منتهی الارب) ، پیدا و آشکار شده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به استبصار شود
نعت فاعلی از استبصار. بینادل شونده. (غیاث) (منتهی الارب). آنکه طلب بصیرت می کند و بینادل می شود. (ناظم الاطباء) : و زین لهم الشیطان أعمالهم فَصَدَّهم عن السبیل و کانوا مستبصرین. (قرآن 37/29) ، طلب بصیرت کننده. (منتهی الارب) ، پیدا و آشکار شده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به استبصار شود
نو پیدا، نوداننده عجیب شمرده بدیع دانسته، عجیب شگفت: اگر تو این راز در پرده خاطر پوشیده داری از حسن عهد و صدق و داد تو مستبدع نیست... عجیب شمرنده چیزی را بدیع داننده
نو پیدا، نوداننده عجیب شمرده بدیع دانسته، عجیب شگفت: اگر تو این راز در پرده خاطر پوشیده داری از حسن عهد و صدق و داد تو مستبدع نیست... عجیب شمرنده چیزی را بدیع داننده
جمع مستبد، خودکامگان خویشکامان جمع مستبد درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند) : بانتقام خون برادر از مستبدین پابحلقه رکاب گذارده بادلیریها و رشادتهای خود روزگار رابردشمن تنگ ساخته بود
جمع مستبد، خودکامگان خویشکامان جمع مستبد درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند) : بانتقام خون برادر از مستبدین پابحلقه رکاب گذارده بادلیریها و رشادتهای خود روزگار رابردشمن تنگ ساخته بود