جدول جو
جدول جو

معنی مستبدع

مستبدع((مُ تَ دَ))
عجیب شمرده، عجیب، شگفت
تصویری از مستبدع
تصویر مستبدع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مستبدع

مستبدع

مستبدع
نو پیدا، نوداننده عجیب شمرده بدیع دانسته، عجیب شگفت: اگر تو این راز در پرده خاطر پوشیده داری از حسن عهد و صدق و داد تو مستبدع نیست... عجیب شمرنده چیزی را بدیع داننده
فرهنگ لغت هوشیار

مستبدع

مستبدع
نعت فاعلی از استبداع. بدیعشمرنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استبداع شود: از نخب ادب و غرر درر... و حکم مستبدع هر یک حظی وافی و نصیبی کافی و وافر حاصل کرده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 280)
لغت نامه دهخدا

مستودع

مستودع
امانت داده شده، سپرده شده، جای نگه داری ودیعه، امانتی
مستودع
فرهنگ فارسی عمید

مستبعد

مستبعد
دور شمرده، دور از باور باور نکردنی دور شمرنده، دوری جوینده بعیدشمرده شده آنچه عقلا بعید بنظرآید: از فلان این کار مستبعد نیست
فرهنگ لغت هوشیار

مستبشع

مستبشع
ناپسند ناخوشایند بی مزه ناپسند داشته زشت شمرده، ناپسند زشت
مستبشع
فرهنگ لغت هوشیار

مستبده

مستبده
مستبده در فارسی مونث مستبد: خودکامه خویشکام مونث مستبد
مستبده
فرهنگ لغت هوشیار

مستبدعه

مستبدعه
مستبدعه در فارسی مونث مستبدع: نو پیدا، شگفتا مونث مستبدع جمع مستبدعات
فرهنگ لغت هوشیار