جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستبصر

مستبصر

مستبصر
بینا دل بینشور تیز بین بینادل شونده صاحب بصیرت جمع مستبصرین
مستبصر
فرهنگ لغت هوشیار

مستبصر

مستبصر
نعت فاعلی از استبصار. بینادل شونده. (غیاث) (منتهی الارب). آنکه طلب بصیرت می کند و بینادل می شود. (ناظم الاطباء) : و زین لهم الشیطان أعمالهم فَصَدَّهم عن السبیل و کانوا مستبصرین. (قرآن 37/29) ، طلب بصیرت کننده. (منتهی الارب) ، پیدا و آشکار شده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به استبصار شود
لغت نامه دهخدا

مستبشر

مستبشر
مژده یافت گشاده روی دلخوش شاد شونده از خبرهای خوش، شادمان
مستبشر
فرهنگ لغت هوشیار

مستنصر

مستنصر
یاری دهنده، پیروزی دهنده، نام یکی از فرمانروایان اسماعیلی در مسر پیروزی خواه، یاریخواه یاری خواهنده نصرت جوینده، جمع مستنصرین
فرهنگ لغت هوشیار