جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستبشر

مستبشر

مستبشر
مژده یافت گشاده روی دلخوش شاد شونده از خبرهای خوش، شادمان
مستبشر
فرهنگ لغت هوشیار

مستبشر

مستبشر
نعت فاعلی از استبشار. مژده دهنده. (اقرب الموارد). مقرنشع. (منتهی الارب) ، شادشونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شادان. شادشده. رجوع به استبشار شود
لغت نامه دهخدا

مستبصر

مستبصر
بینا دل بینشور تیز بین بینادل شونده صاحب بصیرت جمع مستبصرین
مستبصر
فرهنگ لغت هوشیار

مستبشع

مستبشع
ناپسند ناخوشایند بی مزه ناپسند داشته زشت شمرده، ناپسند زشت
مستبشع
فرهنگ لغت هوشیار

مستبصر

مستبصر
نعت فاعلی از استبصار. بینادل شونده. (غیاث) (منتهی الارب). آنکه طلب بصیرت می کند و بینادل می شود. (ناظم الاطباء) : و زین لهم الشیطان أعمالهم فَصَدَّهم عن السبیل و کانوا مستبصرین. (قرآن 37/29) ، طلب بصیرت کننده. (منتهی الارب) ، پیدا و آشکار شده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به استبصار شود
لغت نامه دهخدا