جدول جو
جدول جو

معنی مساکن - جستجوی لغت در جدول جو

مساکن
بینوایان، دراویش، بی چیزان، بیچارگان
تصویری از مساکن
تصویر مساکن
فرهنگ لغت هوشیار
مساکن
((مَ کِ))
جمع مسکن، خانه ها، منزل ها
تصویری از مساکن
تصویر مساکن
فرهنگ فارسی معین
مساکن
مسکن ها، محل سکنی ها، منزل ها، خانه ها، جایگاه ها، جمع واژۀ مسکن
تصویری از مساکن
تصویر مساکن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مساکین
تصویر مساکین
مسکین ها، فقیرها، بینواها، درویش ها، بی چیز ها، بیچاره ها، درمانده ها، جمع واژۀ مسکین
فرهنگ فارسی عمید
جمع مسکین، مستمندان جمع مسکین بی نوایان فقیران: دوازده هزار قاب طعام و حلوا کشیده فقراء و مساکین بل کافه مومنین از سپاهی و رعیت از آن بهره ور گشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساکه
تصویر مساکه
زفتی (بخیلی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکان
تصویر مسکان
پیش بها ربون پیشمزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستکن
تصویر مستکن
نهفته، باز گردنده: به خانه پوشیده نهفته، مراجعت کننده بخانه خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساکین
تصویر مساکین
((مَ))
جمع مسکین، بی نوایان، فقیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
باشنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
آرام بخش، خانه، سرپناه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
بی حرکت، ایستاده، متوقف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
آرامش دهنده، آرام کننده، در پزشکی ویژگی دارویی که درد را آرام می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
بی حرکت، بی صدا، آرمیده، آرام، باشنده و جای گرفته در خانه یا مقامی، در علوم ادبی ویژگی حرف غیرمتحرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
محل سکنی، منزل، خانه، جایگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
منزل، مقر، مقام، جایگاه، نشیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
((کِ))
بی حرکت، مقیم، سکونت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
((مُ سَ کِّ))
تسکین دهنده، آرام کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
((مَ کَ))
منزل، محل اقامت، جمع مساکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساکن
تصویر ساکن
Inhabitant, Occupant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسکن
تصویر مسکن
Habitation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
житель , жилец
دیکشنری فارسی به روسی
житель , мешканець
دیکشنری فارسی به اوکراینی
居民 , 居住者
دیکشنری فارسی به چینی
habitante, ocupante
دیکشنری فارسی به پرتغالی