- قَصِير
- کوتاه قد، کوتاه، کوتاه بین
معنی قَصِير - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قدرتمند، قوی، محکم
خرخره کننده، غرّش
خرخر کردن، خرّوپف کردن
قدیمی
بد، زشت
فراوان، زیاد، بسیار
مسن، بزرگ، ارشد، اصلی
اندک، کمی، کم، حدّاقلّ، ناکافی
شنیع، بد، شیطانی، شرور
کاخ مانند، کوتاه
تقسیم کننده، فاضلاب
نزدیک، بستن، قریب، مجاور، خویشاوند
بی محابا، فراوان، بارور
گدایی، فقیر، محض، نیازمند، کم برخوردار
زیرکانه، نقشه کشی
مشهور، معروف
دوربین، بصیرتی، عمیق، دلپذیر
بارور، پربار
بومی، اصیل، نمونه وار
گرفتار، زندانی
آخرین
دست نخورده، اوایل
غرّش، صدای بم
خطرناک
ماهر، متخصّص
وجدان
تصویرسازی، فیلمبرداری، فرمول بندی
مینیاتور سازی، کاهنده
صادرات
برنزه کردن، ارائه
خراش، سوت زدن، سرفه کردن
مینی، کوچک، جزئی، ریز
نایب السلطنه، نگهبان