- فَرضِيّ
- الزامی، فرضی
معنی فَرضِيّ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قابل فهم، قابل درک است
پسری، پسر، پسرانه
بی همتا، منحصر به فرد
مخملی، تازه
تنها، فردی، فردگرایانه
صورتی، گلگون
قابل جداسازی، فصلنامه، فصلی
ترجیحی، با فضیلت
مربوط به ستون فقرات، ستون فقرات
تکنسین، فنّی
آنی، فوری، لحظه ای
فاشیستی، فاشیست
ترسناک، فوق، طبقه بالا، به طور فراتر از آن، برتر
مرضی، پاتولوژیک، روانی پریشانی
فرضیّه سازی، فرضیّه
دور ریخته شده، هدف
قابل مشاهده، بصری
رضایت بخش
شرطی، پلیس
شرقی، شرق
شرکتی، مشرک
اتّفاقی، تصادفی
جنگ طلب، نظامی
حرفی، کلمه به کلمه
سرد، پاپیروس
زمینی
دهانی، شفاهی