معنی فَردِي
فَردِي
تنها، فردی، فردگرایانه
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با فَردِي
بَردِيّ
بَردِيّ
سَرد، پاپیروس
دیکشنری عربی به فارسی
بَرِّي
بَرِّي
زَمینی، وَحشی، وَحشیانِه
دیکشنری عربی به فارسی
فَرضِيّ
فَرضِيّ
اِلزامی، فَرضی
دیکشنری عربی به فارسی
فَرِيش
فَرِيش
مَخمَلی، تازِه
دیکشنری عربی به فارسی
فَرِيد
فَرِيد
بِی هَمتا، مُنحَصِر بِه فَرد
دیکشنری عربی به فارسی
فَنِّي
فَنِّي
هُنَرمَندانِه، فَنّی، هُنَری
دیکشنری عربی به فارسی
وَردِيّ
وَردِيّ
صورَتی، گُلگون
دیکشنری عربی به فارسی
فَرِح
فَرِح
شاد، شادی، هَیَجان زَدِه، شادی بَخش، سُرخوش، خوشدِل، شادی اَنگیز
دیکشنری عربی به فارسی