جدول جو
جدول جو

معنی فسراننده - جستجوی لغت در جدول جو

فسراننده
(فُ / فِ سُ نَنْ دَ / دِ)
منجمدکننده. سردکننده: اگر به چیزی فسراننده حاجت آید افیون اندر آب حل کنند و اندر چکانند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به فسراندن و فسرانیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گذراننده
تصویر گذراننده
عبور دهنده، کسی که کاری یا امری را بگذراند و به پایان برساند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسرانیدن
تصویر فسرانیدن
منجمد کردن، فسرده ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گستراننده
تصویر گستراننده
پهن کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوراننده
تصویر شوراننده
کسی که مردم را بشوراند، آنچه کسی را به هیجان بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسلاننده
تصویر گسلاننده
پاره کننده، کسی که رشته ای را بگسلاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چسباننده
تصویر چسباننده
کسی که دو چیز را به یکدیگر بچسباند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاراننده
تصویر خاراننده
آنکه تن خود یا دیگری را می خاراند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترساننده
تصویر ترساننده
کسی یا چیزی که دیگری را بترساند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرساینده
تصویر فرساینده
فرسوده کننده، نابود کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاراننده
تصویر تاراننده
پراکنده کننده، دور کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوراننده
تصویر شوراننده
تحریک کننده، انگیراننده
فرهنگ لغت هوشیار
منجمد کردن فسردن کنانیدن: و باشد که اندر چیزی هم زمینی بود و هم تری پس زمینی ورا گرمی پیش آرد و آنگاه تری ورا بفسراند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسباننده
تصویر چسباننده
کسی که دو چیز را بهم چسباند، میل دهنده منحرف سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
بگرفتن وا دارنده، شعله ور سازنده: شمع روشن نی ز گیراننده ای یا بگیراننده ای داننده ای. (مولوی)، مقید سازنده، متصل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوراننده
تصویر گوراننده
درهم و برهم کننده آشفته سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفرکننده
تصویر سفرکننده
راهی
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کننده منبسط کننده، فرش کننده: ... فرستاد کتاب کریم خویش بسفارت رسول خویش محمد الامین و گستراننده بساط دین، منتشر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهماننده
تصویر فهماننده
نیوندار آنکه چیزی را به دیگری بفهماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسلاننده
تصویر گسلاننده
پاره کننده جدا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرساینده
تصویر فرساینده
آنکه یا آنچه فرسوده کند
فرهنگ لغت هوشیار
فرستنده: کسی نتواند پیش من بیاید الا آنک پدر فرستاننده من او را گزیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسپاننده
تصویر چسپاننده
کسی که دو چیز را بهم چسباند، میل دهنده منحرف سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چفساننده
تصویر چفساننده
چشباننده الصاق کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوراننده
تصویر خوراننده
کسس که غذا یا چیز دیگر (مانند سم) را بدیگری بخوراند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترساننده
تصویر ترساننده
آنکه دیگری را بترساند و بخوف اندازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاراننده
تصویر تاراننده
پراکنده کننده متفرق سازنده، دور کننده، زجر کننده ترساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاراننده
تصویر تاراننده
((نَ دِ))
دور کننده، ترساننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترساننده
تصویر ترساننده
((تَ نَ دِ))
آن که دیگری را بترساند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسرانیدن
تصویر فسرانیدن
((فُ یا فِ سُ دَ))
منجمد کردن، فسرده کردن، فسراندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترساننده
تصویر ترساننده
Intimidating, Intimidator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرساینده
تصویر فرساینده
Wearingly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرساینده
تصویر فرساینده
exaustivamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترساننده
تصویر ترساننده
устрашающий , запугиватель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرساینده
تصویر فرساینده
изнурительно
دیکشنری فارسی به روسی