جدول جو
جدول جو

معنی شوراننده

شوراننده
کسی که مردم را بشوراند، آنچه کسی را به هیجان بیاورد
تصویری از شوراننده
تصویر شوراننده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شوراننده

شوراننده

شوراننده
تحریک کننده. انگیزاننده:
بی تفکر پیش هر داننده هست
آنکه با شوریده شوراننده هست.
مولوی
لغت نامه دهخدا

خوراننده

خوراننده
کسس که غذا یا چیز دیگر (مانند سم) را بدیگری بخوراند
خوراننده
فرهنگ لغت هوشیار

شورانیده

شورانیده
متلاطم، بر انگیخته، دیوانه کردن، آمیخته، آلوده
شورانیده
فرهنگ لغت هوشیار

شورانیده

شورانیده
متلاطم، بر انگیخته، دیوانه کرده، آمیخته، آلوده
شورانیده
فرهنگ فارسی معین

خوراننده

خوراننده
مُطْعِم. رازق. مغذی. آنکه بکس دیگری اطعام می کند، بهره رسان. نفعرسان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

شورانیده

شورانیده
بهم زده. زیر و زبر کرده. زیر و رو کرده. (یادداشت مؤلف) ، متلاطم، برانگیخته، دیوانه کرده، آمیخته، آلوده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

گوراننده

گوراننده
صفت فاعلی از گوراندن. رجوع به گوراندن شود
لغت نامه دهخدا