جدول جو
جدول جو

معنی فسا - جستجوی لغت در جدول جو

فسا
پارسی تازی گشته پسا شهری است در پارس فسای افسای
تصویری از فسا
تصویر فسا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فساد
تصویر فساد
پوسیدگی، تباهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فساد
تصویر فساد
تباه شدن، تباهی، پوسیدگی، فتنه، آشوب، ظلم، لهو ولعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسان
تصویر فسان
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسار
تصویر فسار
افسار، تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسای
تصویر فسای
فساییدن، پسوند متصل به واژه به معنای فساینده مثلاً مارفسای، مردم فسای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فساق
تصویر فساق
فاسق ها، کسانی که مرتکب فسق شود، فاجرها، گناهکارها، جمع واژۀ فاسق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فساط
تصویر فساط
خرگاه تاژ چادر بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی افسار است و آن چیزی باشد که از چرم دوزند و بر سر اسبان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فساد
تصویر فساد
تباه شدن، تباهی، بستم گرفتن مال کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فساح
تصویر فساح
پهناور جای فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسان
تصویر فسان
افسانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسال
تصویر فسال
جمع فسل، شاخ های نشانده رز، فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین، جمع فاسق، جهمرزان نا راستکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسان
تصویر فسان
((فَ))
افسان، سنگی که با آن کارد یا شمشیر را تیز کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسار
تصویر فسار
((فَ))
تسمه و ریسمانی که به گردن اسب و الاغ می بندند، افسار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فساد
تصویر فساد
((فَ یا فِ))
تباه شدن، متلاشی شدن، از بین رفتن، تباهی، خرابی، نابودی، فتنه، آشوب، لهو و لعب، کینه، دشمنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فساد
تصویر فساد
Corruption, Depravation, Immorality, Profligacy, Rancidness, Rottenness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
corrupção, depravação, imoralidade, desperdício, ranço, (PT) podridão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
коррупция , развращение , аморальность , расточительство , гниль , гниль
دیکشنری فارسی به روسی
Korruption, Verderbtheit, Unmoral, Zügellosigkeit, Ranzigkeit, (DE) Verrottung
دیکشنری فارسی به آلمانی
korupcja, deprawacja, niemoralność, rozrzutność, zgnilizna, (PL) gnicie
دیکشنری فارسی به لهستانی
корупція , розпуста , аморальність , марнотратство , гниль , гниль
دیکشنری فارسی به اوکراینی
corrupción, depravación, inmoralidad, derroche, rancidez, (ES) podredumbre
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
corruption, dépravation, immoralité, débauche, ranceur, (FR) pourriture
دیکشنری فارسی به فرانسوی
corruzione, depravazione, immoralità, dissolutezza, rancidità, (IT) decomposizione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
corruptie, verderving, immoraliteit, verkwisting, bederf, (NL) verrotting
دیکشنری فارسی به هلندی
भ्रष्टाचार , भ्रष्टाचार , अनैतिकता , विलासिता , सड़न , सड़न
دیکشنری فارسی به هندی
korupsi, kebejatan, amoralitas, pemborosan, busuk, (ID) pembusukan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فسادٌ , تخريبٌ ,
دیکشنری فارسی به عربی
부패 , 타락 , 비도덕성 , 방탕 , 부패 , 부패
دیکشنری فارسی به کره ای
שחיתות , שחיתות , חוֹסֶר מוּסָר , בזבוז , סַרְחָנוּת , רִקְבוֹן
دیکشنری فارسی به عبری
腐败 , 堕落 , 不道德 , 挥霍 , 腐臭 , 腐烂
دیکشنری فارسی به چینی
腐敗 , 邪悪 , 不道徳 , 放縱 , 腐敗
دیکشنری فارسی به ژاپنی
yolsuzluk, yozlaşma, ahlaksızlık, sefalet, bozulmuşluk, (TR) çürüme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی