- فرگن (فَ گَ)
جوی. فرغن. (اسدی). جو. فرکن. (یادداشت به خط مؤلف) :
دو فرگن است روان از دو دیده بر دو رخم
رخم ز رفتن فرگن به جملگی فرکند.
خسروانی.
رجوع به فرکند، فرغن، فراکن و فرکن شود
دو فرگن است روان از دو دیده بر دو رخم
رخم ز رفتن فرگن به جملگی فرکند.
خسروانی.
رجوع به فرکند، فرغن، فراکن و فرکن شود
