جدول جو
جدول جو

معنی فرغن

فرغن((فَ غَ))
زمینی که سیل آن را کنده و گود کرده باشد، جوی آب که تازه احداث شده باشد، کاریز آب، فراکن، فرغن، فرکن
تصویری از فرغن
تصویر فرغن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرغن

فرغن

فرغن
فَرکَن، زمینی که سیل از آن عبور کرده و آن را کنده و گود کرده باشد، فَرکَند
فرغن
فرهنگ فارسی عمید

فرغن

فرغن
جوی نوی را گویند که تازه احداث کرده باشند و آب در آن روان کنند. (برهان). فرکن. (یادداشت به خط مؤلف) (حاشیۀ برهان چ معین) :
کسی کز دور بیند گاه بخشش دست راد او
به چشم آیدش مر دریا از آن پس فرغر و فرغن.
لامعی.
رجوع به فرغر و فرکن و فرگن شود، به فارسی عشقه است و گفته اند نوعی از لبلاب است. (فهرست مخزن الادویه). فرغند. رجوع فرغند شود
لغت نامه دهخدا

ارغن

ارغن
لاتینی تازی شده ارغنون زیونانیان ارغنون زن بسی که بردند هوش ازخنیا سازهایی ذوات اوتار و سازهایی که از تعداد زیادی لوله تشکیل شده و هوا را با واسطه داخل آن لوله ها دمند، سازیست که یونانیان و رومیان مینواختند ارگ، سازیست که خالی باشد بچرم کشیده و بر آن رودها بندند و آن سابقا مربع بوده مشابه صندوق ارغنن
فرهنگ لغت هوشیار

فرین

فرین
ستوده، یگانه، شکوه دین، با شکوه، شکوهمند، مخفف فروردین ماه اول بهار
فرین
فرهنگ نامهای ایرانی

فرغند

فرغند
پلید، گندیده، بدبو، در علم زیست شناسی عَشَقه، گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، پاپیتال، لوک، جلبوب، دارسج، ازفچ، غساک، لبلاب، نیژ، نویچ، بدسگان، سَن، فژغند، برای مِثال ایا سروبن در تک وپوی آنم / که فرغند آسا بپیچم به تو بر (رودکی - ۵۰۰)
فرغند
فرهنگ فارسی عمید

فرکن

فرکن
زمینی که سیل از آن عبور کرده و آن را کنده و گود کرده باشد، فَرغَن، فَرکَند، جوی آب، کاریز، نقب
فرکن
فرهنگ فارسی عمید