فژاگن فژاگن چرکین، چرک آلود، پلید، برای مِثال فژاگن نیَم سالخورده نیَم / اَبَر جفت بیدادکرده نیَم (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۴) فرهنگ فارسی عمید
آژگن آژگن در مشبکی که از پشت آن درون خانه دیده شود، درِ مشبک که از چوب یا نی درست کنند و مانع دیدن داخل خانه نباشد، غَلبَکَن، غَلبَکین، غَلبه کَن فرهنگ فارسی عمید