روانه کردن، راهی کردن، گسیل داشتن خواندن گفتن مثلاً صلوات فرستادن، امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن مثلاً به دانشگاه فرستاد، با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن در جهتی پرتاب کردن مثلاً موشک را به هوا فرستاد
روانه کردن، راهی کردن، گسیل داشتن خواندن گفتن مثلاً صلوات فرستادن، امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن مثلاً به دانشگاه فرستاد، با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن در جهتی پرتاب کردن مثلاً موشک را به هوا فرستاد
فرواستادن. رجوع به فرواستادن شود، آرام یافتن. ساکن شدن. (یادداشت بخط مؤلف) ، فروایستادن از کاری، توقف از آن. (یادداشت بخط مؤلف). خودداری کردن: بوسهل از فساد فرونخواهد ایستاد. (تاریخ بیهقی). چو گردون به بیداد برخاست با من تو نیز از عنایت فروایستادی. انوری
فرواستادن. رجوع به فرواستادن شود، آرام یافتن. ساکن شدن. (یادداشت بخط مؤلف) ، فروایستادن از کاری، توقف از آن. (یادداشت بخط مؤلف). خودداری کردن: بوسهل از فساد فرونخواهد ایستاد. (تاریخ بیهقی). چو گردون به بیداد برخاست با من تو نیز از عنایت فروایستادی. انوری
انزال. (تاج المصادر بیهقی). نازل کردن. انزال. تنزیل. (یادداشتهای مؤلف) : بحق قرآن عظیم و آنکه آن را فروفرستاد. (تاریخ بیهقی). باری تعالی باران رحمت فروفرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی)
انزال. (تاج المصادر بیهقی). نازل کردن. انزال. تنزیل. (یادداشتهای مؤلف) : بحق قرآن عظیم و آنکه آن را فروفرستاد. (تاریخ بیهقی). باری تعالی باران رحمت فروفرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی)
پذیرفتن. قبول کردن: شنونده آن را باور دارد و خردمندان آن را بشنوند و فراستانند. (تاریخ بیهقی). پادشاهان در وقت، چنین تقربها فراستانند. (تاریخ بیهقی) ، ستدن. گرفتن. فراستدن. رجوع به فرا شود
پذیرفتن. قبول کردن: شنونده آن را باور دارد و خردمندان آن را بشنوند و فراستانند. (تاریخ بیهقی). پادشاهان در وقت، چنین تقربها فراستانند. (تاریخ بیهقی) ، ستدن. گرفتن. فراستدن. رجوع به فرا شود
بزیر افتادن. سقوط. (یادداشت بخط مؤلف) : چون رسولانش ده گام بتعجیل زنند قیصر از تخت فروافتد و خاقان از گاه. منوچهری. بسان گوسپند کشته بر جای فروافتاد و میزد دست بر پای. نظامی
بزیر افتادن. سقوط. (یادداشت بخط مؤلف) : چون رسولانش ده گام بتعجیل زنند قیصر از تخت فروافتد و خاقان از گاه. منوچهری. بسان گوسپند کشته بر جای فروافتاد و میزد دست بر پای. نظامی
پهن کردن. بر زمین گستردن: ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشها ز بوقلمون به وادی ها فروگسترده بسترها. منوچهری. از آن پس زند شاخ و برگ آورد دهد بار و سایه فروگسترد. اسدی. رجوع به گستردن شود
پهن کردن. بر زمین گستردن: ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشها ز بوقلمون به وادی ها فروگسترده بسترها. منوچهری. از آن پس زند شاخ و برگ آورد دهد بار و سایه فروگسترد. اسدی. رجوع به گستردن شود