معنی فروایستادن
- فروایستادن (دُ خوا / خا تَ)
- فرواستادن. رجوع به فرواستادن شود، آرام یافتن. ساکن شدن. (یادداشت بخط مؤلف) ، فروایستادن از کاری، توقف از آن. (یادداشت بخط مؤلف). خودداری کردن: بوسهل از فساد فرونخواهد ایستاد. (تاریخ بیهقی).
چو گردون به بیداد برخاست با من
تو نیز از عنایت فروایستادی.
انوری
