جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فروفرستادن

فروفرستادن

فروفرستادن
انزال. (تاج المصادر بیهقی). نازل کردن. انزال. تنزیل. (یادداشتهای مؤلف) : بحق قرآن عظیم و آنکه آن را فروفرستاد. (تاریخ بیهقی). باری تعالی باران رحمت فروفرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا

فرو فرستادن

فرو فرستادن
پایین فرستادن، نازل کردن انزال: و ما انزل من قبلک و هرچه فرو فرستاده آمد پیش از تو از سخن و کتب و صحف
فرهنگ لغت هوشیار

فروایستادن

فروایستادن
فرواستادن. رجوع به فرواستادن شود، آرام یافتن. ساکن شدن. (یادداشت بخط مؤلف) ، فروایستادن از کاری، توقف از آن. (یادداشت بخط مؤلف). خودداری کردن: بوسهل از فساد فرونخواهد ایستاد. (تاریخ بیهقی).
چو گردون به بیداد برخاست با من
تو نیز از عنایت فروایستادی.
انوری
لغت نامه دهخدا