- فرخویدن
- پیراستن و بریدن شاخه های زائد درخت،
برای مثال ز فرخویدنش چون بپرداختی / چو گل جایگاه از چمن ساختی (عنصری - لغت نامه - فرخویدن)
معنی فرخویدن - جستجوی لغت در جدول جو
- فرخویدن
- بریدن شاخه های زیادی درخت پیراستن شاخه ها
- فرخویدن ((فَ دَ))
- پرخویدن، بریدن شاخه های زیادی درخت، پیراستن شاخه ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پنبه زنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، فلخودن، حلاجت، فاخیدن، حلّاجی، فلخمیدن، بخیدن
اهتمام و دقت کردن در کاربرای مثال افسوس نیاید تو را از این کار / بر خویشتن این رازها مفرخم (ناصرخسرو - ۲۷۷)
اهتمام و دقت کردن در کار
پنبه را از دانه جدا کردن
ترسیدن بیم داشتن بیمناک گردیدن از ترس موی بدن راست شدن و پوست بدن فراهم آمدن
روشنایی دادن
خزیدن بداخل
پاره شدن
تراوش کردن
پیش خزیدن، به پیش خزیدن
افراشتن، گشودن، باز کردن، بستن
بانگ برآوردن، فریاد زدن، خروشیدن، برای مثال غریویدن کوس گردون شکاف/ زمین را برافکند پیچش به ناف (نظامی۵ - ۹۶۷) ، خرامان غریوید و بردش نماز / بپرسیدش از رنج های دراز (فردوسی - ۲/۳۹)
روشنایی دادن، پرتو افکندن، برق زدن
دیدن، نگاه کردن، نگریستن، دیدار کردن
راست شدن موی در بدن، از هم جدا شدن، فراخ شدن
خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تراوش، تلابیدن، ترابیدن، برای مثال گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل - ۲۳ حاشیه)
مقابل خریدن، واگذار کردن چیزی به کسی در ازای دریافت پول
لرزیدن و بدحال شدن پیش از بروز تب، حالت فراشا پیدا کردن
پنبه زنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، حلّاجی، فلخودن، حلاجت، فاخیدن، فرخمیدن، بخیدن
فریفتن، حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گول زدن، دستان آوردن، نارو زدن، سالوسی کردن، مکر کردن، ترفند کردن، تبندیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، غدر کردن، مکایدت کردن، شید آوردن، حقّه زدن، چپ رفتن، کید آوردن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن
بازخریدن، از نو خریدن، دوباره خریدن، چیز فروخته را دوباره خریدن، کسی را با دادن پول از قید و بند یا اسیری رهانیدن
غریو کردن فریاد زدن آواز بلند برداشتن، نالیدن و گریستن زاری کردن
باز خریدن
جمع کردن پس کشیدن
(در بازی شیر یا خط) بدور خود چرخیدن سکه ای که به وسیله ضربه انگشت شست بلبه آن بهوا پرتاب می شود
به پیش خمیدن
به پیش خزیدن
فراموش کردن
بلند ساختن، گشودن
فروختن: زودتر استر فروشید آن حریص یافت از غم و ز زیان آن دم محیص
فریب دادن گول زدن گمراه کردن، مغبون کردن، فریب خوردن گول خوردن: بمدارای هیچکس مفریب از مراعات هر کسی بشکیب. (هفت پیکر)
پنبه ای که پنبه دانه آن را جدا کرده و برآورده باشند