معنی فرخمیدن فرخمیدن پنبه زنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، فلخودن، حلاجت، فاخیدن، حلّاجی، فلخمیدن، بخیدناهتمام و دقت کردن در کاربرای مثال افسوس نیاید تو را از این کار / بر خویشتن این رازها مفرخم (ناصرخسرو - ۲۷۷) تصویر فرخمیدن فرهنگ فارسی عمید
فرخمیدن فرخمیدن پنبه دانه از پنبه برآوردن و حلاجی کردن. (برهان). غاژ کردن. پنبه زدن. (یادداشت به خط مؤلف). فخمیدن. فلخیدن. رجوع به فخمیدن شود لغت نامه دهخدا
فرخویدن فرخویدن پیراستن و بریدن شاخه های زائد درخت، برای مِثال ز فرخویدنش چون بپرداختی / چو گل جایگاه از چمن ساختی (عنصری - لغت نامه - فرخویدن) فرهنگ فارسی عمید
فلخمیدن فلخمیدن پَنبِه زَنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، حَلّاجی، فَلخودَن، حِلاجَت، فاخیدَن، فَرخَمیدَن، بَخیدَن فرهنگ فارسی عمید