به معنی فراموش است که از یاد رفتن باشد. (برهان). فراموش. فرامش: چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت. ناصرخسرو. ترکیب ها: - فرامشت کار. فرامشتکاری. فرامشت کردن. فرامشتی. رجوع به این مدخل ها و نیز رجوع به فرامش شود
به معنی فراموش است که از یاد رفتن باشد. (برهان). فراموش. فرامش: چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت. ناصرخسرو. ترکیب ها: - فرامشت کار. فرامشتکاری. فرامشت کردن. فرامشتی. رجوع به این مدخل ها و نیز رجوع به فرامش شود
ناتوانی در یادآوری اموری که قبلاً بر شخص گذشته، نسیان، از بین رفتن ناقص یا کامل حافظه که بیشتر در اثر ضربه های مغزی، هیستری و بعد از الکتروشوک دیده می شود
ناتوانی در یادآوری اموری که قبلاً بر شخص گذشته، نسیان، از بین رفتن ناقص یا کامل حافظه که بیشتر در اثر ضربه های مغزی، هیستری و بعد از الکتروشوک دیده می شود
فراموش کردن. فرامش کردن: ایشان را از این فرزند نیکونامی بود، گر زشت نامی همه فرامشت کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گاه باشد که مبوله خواهد تا بول کند، چون مبوله پیش آرند فرامشت کرده باشد که او خواسته است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). زبانش کرد پاسخ را فرامشت نهاد از عاجزی بر دیده انگشت. نظامی. رجوع به فرامشت و فراموش و فرامش و فرامش کردن شود
فراموش کردن. فرامش کردن: ایشان را از این فرزند نیکونامی بود، گر زشت نامی همه فرامشت کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گاه باشد که مبوله خواهد تا بول کند، چون مبوله پیش آرند فرامشت کرده باشد که او خواسته است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). زبانش کرد پاسخ را فرامشت نهاد از عاجزی بر دیده انگشت. نظامی. رجوع به فرامشت و فراموش و فرامش و فرامش کردن شود
مخفف فراموش که از یاد رفتن و از خاطر محو شدن باشد. (برهان). فراموش. فرامشت: گرچه در داوری زبونکش نیست از حسابش کسی فرامش نیست. نظامی. ترکیب ها: - فرامش شدن. فرامشکار. فرامشکاری. فرامش کردن. فرامشی. رجوع به این مدخل ها و نیز رجوع به فرامشت و فراموش شود
مخفف فراموش که از یاد رفتن و از خاطر محو شدن باشد. (برهان). فراموش. فرامشت: گرچه در داوری زبونکش نیست از حسابش کسی فرامش نیست. نظامی. ترکیب ها: - فرامش شدن. فرامشکار. فرامشکاری. فرامش کردن. فرامشی. رجوع به این مدخل ها و نیز رجوع به فرامشت و فراموش شود
فراموشی. نسیان. (یادداشت به خط مؤلف) :...روزگار و حالهاء او به فرامشتی افکندی، تا نیست شدی. (التفهیم). آن گرگ بدان زشتی با جهل فرامشتی یک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا. مولوی. و رجوع به فرامشت شود
فراموشی. نسیان. (یادداشت به خط مؤلف) :...روزگار و حالهاء او به فرامشتی افکندی، تا نیست شدی. (التفهیم). آن گرگ بدان زشتی با جهل فرامشتی یک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا. مولوی. و رجوع به فرامشت شود