جدول جو
جدول جو

معنی فرامشت - جستجوی لغت در جدول جو

فرامشت
فراموش، برای مثال زبانش کرد پاسخ را فرامشت / نهاد از عاجزی بر دیده انگشت (نظامی۲ - ۲۱۵)
تصویری از فرامشت
تصویر فرامشت
فرهنگ فارسی عمید
فرامشت(فَ مُ)
به معنی فراموش است که از یاد رفتن باشد. (برهان). فراموش. فرامش:
چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت.
ناصرخسرو.
ترکیب ها:
- فرامشت کار. فرامشتکاری. فرامشت کردن. فرامشتی. رجوع به این مدخل ها و نیز رجوع به فرامش شود
لغت نامه دهخدا
فرامشت((فَ مُ))
فراموش، از یاد رفته، از خاطر محو شده، فرامش، فراموش
تصویری از فرامشت
تصویر فرامشت
فرهنگ فارسی معین
فرامشت
در مشت، میان مشت
تصویری از فرامشت
تصویر فرامشت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرامرز
تصویر فرامرز
(پسرانه)
شکوه مرزداری، آمرزنده دشمن، نام پسر رستم دستان، مرکب از فر + آمرز، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر رستم پسر زال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زراتشت
تصویر زراتشت
(پسرانه)
زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرادخت
تصویر فرادخت
(پسرانه)
مرکب از فرا (بالاتر) + دخت (بخشنده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غرامات
تصویر غرامات
جمع واژۀ غرامت، مالی که بابت خسارت داده یا گرفته می شود، تاوان، زیان، ضرر، مشقت، پشیمانی، ندامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراموشی
تصویر فراموشی
ناتوانی در یادآوری اموری که قبلاً بر شخص گذشته، نسیان، از بین رفتن ناقص یا کامل حافظه که بیشتر در اثر ضربه های مغزی، هیستری و بعد از الکتروشوک دیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرامین
تصویر فرامین
فرمان ها، امرها، دستورها، رل ها، جمع واژۀ فرمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراموش
تصویر فراموش
آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فراموش شدن: از یاد رفتن
فراموش کردن: از یاد بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراپشت
تصویر فراپشت
بر پشت
فراپشت کردن: بر دوش انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رامشت
تصویر رامشت
رامش، آرامش، آسودگی، فراغ و سکون، سرود و آواز، شادی و عیش و طرب،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردمشت
تصویر گردمشت
پنجۀ دست که آن را جمع و گره کنند و به کسی بزنند، قبضۀ کمان و گرفتن آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرامش
تصویر فرامش
فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ گَ شُ دَ)
فراموش کردن. فرامش کردن: ایشان را از این فرزند نیکونامی بود، گر زشت نامی همه فرامشت کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گاه باشد که مبوله خواهد تا بول کند، چون مبوله پیش آرند فرامشت کرده باشد که او خواسته است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
زبانش کرد پاسخ را فرامشت
نهاد از عاجزی بر دیده انگشت.
نظامی.
رجوع به فرامشت و فراموش و فرامش و فرامش کردن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ مُ)
مخفف فراموش که از یاد رفتن و از خاطر محو شدن باشد. (برهان). فراموش. فرامشت:
گرچه در داوری زبونکش نیست
از حسابش کسی فرامش نیست.
نظامی.
ترکیب ها:
- فرامش شدن. فرامشکار. فرامشکاری. فرامش کردن. فرامشی. رجوع به این مدخل ها و نیز رجوع به فرامشت و فراموش شود
لغت نامه دهخدا
(فَ مُ)
فراموشی. از یاد بردن:
با آن غم و رنج بی کناره
داروی فرامشی است چاره.
نظامی.
و رجوع به فرامشتی و فراموشی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ مُ)
فراموشکاری. (یادداشت به خط مؤلف). نسیان: نسیان فرامشتکاری است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به فرامشت و فراموشکاری شود
لغت نامه دهخدا
(فَ پُ)
بر پشت.
- فراپشت کردن، بر دوش انداختن: امیر مسعود فرمودتا قبای خاصه آوردند و فراپشت وی کردند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(فَ مُ)
فراموشی. نسیان. (یادداشت به خط مؤلف) :...روزگار و حالهاء او به فرامشتی افکندی، تا نیست شدی. (التفهیم).
آن گرگ بدان زشتی با جهل فرامشتی
یک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا.
مولوی.
و رجوع به فرامشت شود
لغت نامه دهخدا
(فَ مُ)
فراموشکار. (یادداشت به خطمؤلف). رجوع به فراموش و فرامشکار و فرامشت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرامشتکاری
تصویر فرامشتکاری
عمل و حالت فراموشکار نسیان فراموشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامشت کردن
تصویر فرامشت کردن
از یاد بردن از یاد دادن مقابل بیاد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامشت گر
تصویر فرامشت گر
آنکه فراموشی عادت دارد فرامشتکار کم حافظه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامشتکار
تصویر فرامشتکار
آنکه فراموشی عادت دارد فرامشتکار کم حافظه
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامشت
تصویر رامشت
رامش آرامش، روز چهارم از خمسه مسترقه سال ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتگی نسیان مقابل یاد ذکر یا بباد فراموشی دادن 0 کاملا از یاد بردن
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتگی نسیان مقابل یاد ذکر یا بباد فراموشی دادن 0 کاملا از یاد بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامش
تصویر فرامش
((فَ مُ))
فراموش، از یاد رفته، از خاطر محو شده، فرامشت، فراموش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرامین
تصویر فرامین
فرمان ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرامون
تصویر فرامون
بعد، فضا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرامده
تصویر فرامده
مشتق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراگشت
تصویر فراگشت
آنابولیسم
فرهنگ واژه فارسی سره