فراپشت فراپشت بر پشت. - فراپشت کردن، بر دوش انداختن: امیر مسعود فرمودتا قبای خاصه آوردند و فراپشت وی کردند. (تاریخ بیهقی) لغت نامه دهخدا
فرامشت فرامشت فراموش، برای مِثال زبانش کرد پاسخ را فرامشت / نهاد از عاجزی بر دیده انگشت (نظامی۲ - ۲۱۵) فرهنگ فارسی عمید
فرامشت فرامشت به معنی فراموش است که از یاد رفتن باشد. (برهان). فراموش. فرامش: چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت. ناصرخسرو. ترکیب ها: - فرامشت کار. فرامشتکاری. فرامشت کردن. فرامشتی. رجوع به این مدخل ها و نیز رجوع به فرامش شود لغت نامه دهخدا
زراتشت زراتشت زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی فرهنگ نامهای ایرانی
پر پشت پر پشت که نزدیک هم روییده باشد انبوه فراوان متراکم مقابل کم پشت: موی پر پشت. یا باران پرپشت. که بسیار و فراوان بارد، پر مایه مقابل کم پشت فرهنگ لغت هوشیار