فراموش کردن. فرامش کردن: ایشان را از این فرزند نیکونامی بود، گر زشت نامی همه فرامشت کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گاه باشد که مبوله خواهد تا بول کند، چون مبوله پیش آرند فرامشت کرده باشد که او خواسته است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). زبانش کرد پاسخ را فرامشت نهاد از عاجزی بر دیده انگشت. نظامی. رجوع به فرامشت و فراموش و فرامش و فرامش کردن شود