جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فرادخت

فرادست

فرادست
بیشتر با فعل آمدن به کار رود و بمعنی پیش آمدن باشد:
مگر باز سپید آمد فرادست
که گلزار شب از زاغ سیه رست ؟
نظامی.
چو عیسی بر دو زانو پیش بنشست
خری با چارپا آمد فرادست.
نظامی.
، با فعل دادن، بمعنی سپردن و تسلیم کردن: ابوالقاسم بدین تسویل و تخجیل فریفته شدو زمام خویش فرا دست نصر داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 231)
لغت نامه دهخدا

فرادات

فرادات
پارسی. کسی است که اسکندر مقدونی مطابق روایات مورخان پس از مغلوب کردن مردم شمال ایران، او را به حکومت آنها گماشت. (از ایران باستان ج 2 ص 1647). فرادات پیش از آنکه مطیع اسکندر شود حاکم تپوریها بود. (از ایران باستان ج 2 ص 1644)
لغت نامه دهخدا