معنی فرامون
- فرامون
- بعد، فضا
واژههای مرتبط با فرامون
فرامون
- فرامون
- پیرامون، گرداگرد
فرامون
- فرامون
- پیرامون، اطراف و دور و بر کسی یا چیزی یا جایی، گرداگرد، دوروبر، دورتادور، گردبرگرد
فرامین
- فرامین
- فرمان ها
فرانمون
- فرانمون
- شرح، روشن گری
فرارون
- فرارون
- خوب، عالی، بلند، والا، راست، مستقیم، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو،
اوج و حضیض، فیرون، کواکب سعد و نحس،برای مِثال حسودت در یَدِ بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی - ۱۰۴) ، ستاره شمر چون فرارون بیافت / دوید و به سوی فریدون شتافت(فردوسی - لغت نامه - فرارون)
فراموش
- فراموش
- آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فراموش شدن: از یاد رفتن
فراموش کردن: از یاد بردن
فرامین
- فرامین
- فَرمان ها، امرها، دستورها، رل ها، جمعِ واژۀ فَرمان
فرارون
- فرارون
- آنکه یا آنچه پیش می رود مترقی، راست درست درستکار، خوب نیک، سعد مقابل فیرون: حسودت درید بهرام فیرون نظر زی تو ز برجیس فرارون. (دقیقی)
فرامین
- فرامین
- جمع فرمان
