- فراخنا
- محل فراخ و گشاده، محل وسیع، گشادگی، فراخی، وسعت،
برای مثال سودی نکند فراخنای بر و دوش / گر آدمی ای عقل و هنرپرور و هوش (سعدی۲ - ۷۲۷)
معنی فراخنا - جستجوی لغت در جدول جو
- فراخنا
- فراخی، گشادگی، پهنا، جای گشاد و وسیع
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراخی گشادگی، محل فراخ و گشادگی پهنه پهنا عرض
فراخنا، برای مثال فارغ نشسته ای به فراخای کام دل / باری ز تنگنای لحد یاد ناوری (سعدی۲ - ۶۷۹)
مناسبت
احضار
زمان چیزی، مدت چیزی، برای مثال درازنای شب از چشم دردمندان پرس / که هرچه پیش تو سهل است سهل پنداری (سعدی۲ - ۵۷۶) ، درازا، درازی، طول
فرعونها، پادشاهان مصر، جمع واژۀ فرعون
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، سازوار، محقوق، اندرخور، فرزام، ارزانی، مناسب، شایان، مستحقّ، صالح، شایگان، خورند، باب، بابت، خورا
مناسب، اندازه، تناسب
مناسب، اندازه، تناسب
افراشتن، بلند ساختن، بالا بردن، آراستن، زینت دادن، برپا کردن، برافراشتن، افراختن، اوراشتن، فراشتن
چوب بزرگی که برای جلوگیری از بازشدن در، پشت آن قرار می دهند
جمع طرخان، از ترخان ترکی بنگرید به ترخان
از ریشه پارسی فرات و اروند (دجله دیگلت و دیگتل تیگرا)
لایق و شایسته و سزاوار
آسوده دل
جمع فرغانی، فرغانیان جمع فرغانی فرغانیان مردم فرغانه
عنوان هر یک از پادشاهان مصر، جمع فراعنه، هر شخص ستمکار و تباهکار: کمترین فرعون چیست فیلسوف ماه او در برجی و همی در خسوف. (مثنوی)
فراهت در فارسی زیرکی، استادگی، نیک رفتاری، شادمانی
چوب گنده ای که در پس کوچه نهند تا در گشوده نگردد
وافر، کثیر، بسیار، بحد وفور
آلت سنگ اندازی که از رسن دوتاه (پشمی یا ابریشمی) سازند و بدان سنگ اندازند. توضیح بعض استادان فلاخن را با من و گلشن قافیه کرده اند ازینرو بعضی فلاخن بضم خای معجمه - که مشهور است - خطا دانسته اند
((فَ لَ))
فرهنگ فارسی معین
فلاخن، قلاب سنگ، ابزاری برای پرتاب کردن سنگ و آن رشته ای بوده که آن را از نخ یا ابریشم می بافتند، فلخم، فلخمه، فلماخن، فلخمان، پلخم