جدول جو
جدول جو

معنی فراخته

فراخته((فَ تِ))
بلند کرده، بالا برده، افراخته
تصویری از فراخته
تصویر فراخته
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فراخته

فراخته

فراخته
افراخته. افراشته.
- فراخته بال:
چیست مرغابی فراخته بال
سر او را به دو جهت منقار.
سوزنی.
- فراخته سر:
بر هفت فلک، فراخته سر
تاج قزل ارسلان ببینم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

فراختن

فراختن
اَفراشتَن، بلند ساختن، بالا بردن، آراستن، زینت دادن، برپا کردن، بَراَفراشتَن، اَفراختَن، اَوراشتَن، فَراشتَن
فراختن
فرهنگ فارسی عمید