جدول جو
جدول جو

معنی فخخ - جستجوی لغت در جدول جو

فخخ
(فَخَ)
فروهشتگی هر دو پای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرخ
تصویر فرخ
(دخترانه و پسرانه)
شاد، تابان، زیبا، خجسته، مبارک، فرخنده، نام یکی از امیران سیستان در عهد سلجوقیان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از مرزبانان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرخ
تصویر فرخ
جوجه، بچۀ هر پرنده که تازه از تخم درآمده باشد به ویژه مرغ خانگی، جوزه، جوژه، چوزه، فره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخاخ
تصویر فخاخ
فخ ها، دام ها، تله ها، جمع واژۀ فخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخم
تصویر فخم
فهمیدن، درک کردن، دریافتن، پی بردن، فهم داشتن، حس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخر
تصویر فخر
افتخار، سربلندی، مایۀ افتخار و نازش، برای مثال خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی / که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم (سعدی۲ - ۵۰۳)، بزرگ منشی
فخر کردن: اظهار سرفرازی و سربلندی کردن، مباهات کردن، نازیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخذ
تصویر فخذ
ران، قسمت بالای پای انسان یا حیوان از لگن تا سر زانو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخذ
تصویر فخذ
قبیله، گروهی از مردم دارای نژاد، سنت، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخ
تصویر فرخ
مبارک، میمون، خجسته، زیباروی، کامیاب، خوشبخت، محترم، ارجمند، بزرگوار، خوشایند، نیک، خوشا، نیکا، حبذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسخ
تصویر فسخ
بر هم زدن معامله، باطل کردن پیمان یا بیع، باطل کردن، نقض کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخن
تصویر فخن
درون و میان باغ، برای مثال فخن باغ بین ز ابر و ز نم / گشته چون عارض بتان خرم (دقیقی - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخوخ
تصویر فخوخ
جمع فخ، دام های شکاری دام شکاری، جمع فخاخ فخوخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنخ
تصویر فنخ
چیره گشتن چیرگی، خوار کردن، شکستن استخوان: بی خون آلودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتخ
تصویر فتخ
سست بندی سستی بند ها (بند مفصل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخیخ
تصویر فخیخ
فرفر آوای دهان، خور و پف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخن
تصویر فخن
میان باغ صحن روضه
فرهنگ لغت هوشیار
زایل گردانیدن دست کسی را از جائی، تباه گردیدن، برهم زدن معامله و پیمان، باطل کردن پیمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشخ
تصویر فشخ
سیلی زدن، دروغ در بازی، ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مهتاب، دام شکاری، واگشادن آوند، سر زدن با شمشیر، بانگیدن کوکو، سوراخ بام پخت پهن پخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخ
تصویر فرخ
مبارک، خجسته، میمون ومبارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخاخ
تصویر فخاخ
جمع فخ، دام های شکاری دام شکاری، جمع فخاخ فخوخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخه
تصویر فخه
دام کوچک، زن چرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخج
تصویر فخج
دور رانی دور بودن ران ها از هم بزرگ منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخذ
تصویر فخذ
ران، از لگن خاصره تا سر زانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخر
تصویر فخر
چیره شدن بر کسی در مفاخرت و نبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخم
تصویر فخم
بزرگ قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخ
تصویر فرخ
((فَ رُّ))
خجسته، مبارک، زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فخم
تصویر فخم
((فَ خَ))
جرعه ای از آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فخم
تصویر فخم
((فَ خْ))
گرامی، بزرگوار، سخن جزل و فصیح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فخم
تصویر فخم
((خَ))
فراوان، زیاد، بسیار، بفجم، بفخم، پخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فخر
تصویر فخر
((فَ خْ))
نازیدن، مباهات کردن، بزرگ منشی، افتخار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فخذ
تصویر فخذ
((فَ مَ))
ران، مفرد افخاذ، خویشاوندان مرد که از نزدیک ترین عشیره او باشد، مفرد افخاذ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فخت
تصویر فخت
((فَ))
پخت، پهن، پخش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسخ
تصویر فسخ
((فَ سْ))
باطل کردن، نقض کردن، جداجدا کردن، تباه گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرخ
تصویر فرخ
((فَ رْ))
جوجه
فرهنگ فارسی معین