فرخ فرخ شاد، تابان، زیبا، خجسته، مبارک، فرخنده، نام یکی از امیران سیستان در عهد سلجوقیان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از مرزبانان خسروپرویز پادشاه ساسانی فرهنگ نامهای ایرانی
فرخ فرخ مبارک، میمون، خجسته، زیباروی، کامیاب، خوشبخت، محترم، ارجمند، بزرگوار، خوشایند، نیک، خوشا، نیکا، حبذا فرهنگ فارسی عمید
فرخ فرخ جوجِه، بچۀ هر پرنده که تازه از تخم درآمده باشد به ویژه مرغ خانگی، جوزِه، جوژِه، چوزِه، فَرَه فرهنگ فارسی عمید
فرخ فرخ شهرکی است به ناحیت پارس میان داراگرد و حدود کرمان، جایی با کشت و زرع بسیار و نعمت فراخ. (از حدود العالم). این نام در دیگر مآخذ جغرافیایی دیده نشد لغت نامه دهخدا
فرخ فرخ یکی از مفسرین اوستاست که در اواخر عهد ساسانی میزیسته است. (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ترجمه رشیدیاسمی ص 74) لغت نامه دهخدا
فرخ فرخ بیرون شدن ترس کسی و آرمیدن. (منتهی الارب). زوال یافتن پریشانی و یافتن اطمینان. (از اقرب الموارد) ، دوسیدن به زمین. (منتهی الارب). چسبیدن به زمین. (اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا
فرخ فرخ خجسته، خوش یوم، سعد، فرخنده، مبارک، میمون، همایون، تابان، درخشان، رخشنده، زیبا، مفخممتضاد: مشئوم فرهنگ واژه مترادف متضاد