جدول جو
جدول جو

معنی فخ - جستجوی لغت در جدول جو

فخ
دام، تله
تصویری از فخ
تصویر فخ
فرهنگ فارسی عمید
فخ
(فَخ خ)
دام شکاری. ج، فخاخ، فخوخ. (منتهی الارب). و خلیل گوید آن مأخوذ از لغت عجم است. (اقرب الموارد). رجوع به فخ (بی تشدید) شود
لغت نامه دهخدا
فخ
(فَخ خ)
وادیی است در مکه قبل از وادی الزاهریه که عبدالله بن عمر و گروهی از یاران پیغمبر در این وادی مدفونند. (معجم البلدان). موضعی است به مکه، و در آن قبر ابن عمر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فخ
(فَ)
تله، و آن آلتی است که بدان جانور گیرند. نژنک. (برهان). حباله. مصیده. احبول. احبوله. (منتهی الارب). لاتو. (برهان). طرق (ط / ط) . (منتهی الارب) :
تو نشسته خوش و عمر تو همی پرّد
مرغ کردار و بر او مرگ نهاده فخ.
ناصرخسرو.
چو طوق فاخته خط درکشید وزخط او
رمیده شد دل من همچو فاخته از فخ.
سوزنی.
جمله دانسته که این هستی فخ است
ذکر و فکر اختیاری دوزخ است.
سوزنی.
فخم. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). رجوع به فخم شود، شکار. (برهان). صید. (منتهی الارب)، شکارگاه. (برهان). عرب این لغت رابه تشدید ثانی به کار برد. رجوع به فخ ّ شود
لغت نامه دهخدا
فخ
خرخر کردن در خواب
تصویری از فخ
تصویر فخ
فرهنگ لغت هوشیار
فخ
((فَ))
دام، تله، جمع فخاخ، فخوخ
تصویری از فخ
تصویر فخ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فخرالدین
تصویر فخرالدین
(پسرانه)
سبب سربلندی و افتخار دین، نام شاعر و داستانسرای ایرانی قرن پنجم، فخرالدین اسعد گرگانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخرجهان
تصویر فخرجهان
(دخترانه)
سبب سربلندی و افتخار دنیا، فخر (عربی) + جهان (فارسی)، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخرالزمان
تصویر فخرالزمان
(دخترانه)
شخص برجسته، گزیده که مایه مباهات در زمان خود است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخرالملک
تصویر فخرالملک
(پسرانه)
مایه سربلندی و افتخار سرزمین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخرالملوک
تصویر فخرالملوک
(دخترانه)
مایه سربلندی و افتخار پادشاهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخرالنسا
تصویر فخرالنسا
(دخترانه)
سبب سربلندی زنان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخرایران
تصویر فخرایران
(دخترانه)
فخر (عربی) + ایران (فارسی) مایه سربلندی ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخرآفاق
تصویر فخرآفاق
(دخترانه)
باعث سرافرازی آسمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخرالسادات
تصویر فخرالسادات
(دخترانه)
سبب سربلندی سیدها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخرگل
تصویر فخرگل
(دخترانه)
فخر (عربی) + گل (فارسی) مایه نازش گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخری
تصویر فخری
(دخترانه)
فخر (عربی) + ی (فارسی) منسوب به فخر، منسوب به افتخار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخیمه
تصویر فخیمه
(دخترانه)
مؤنث فخیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخذ
تصویر فخذ
ران، قسمت بالای پای انسان یا حیوان از لگن تا سر زانو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخر کردن
تصویر فخر کردن
اظهار سرفرازی و سربلندی کردن، مباهات کردن، نازیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخر
تصویر فخر
افتخار، سربلندی، مایۀ افتخار و نازش، برای مثال خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی / که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم (سعدی۲ - ۵۰۳)، بزرگ منشی
فخر کردن: اظهار سرفرازی و سربلندی کردن، مباهات کردن، نازیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخم
تصویر فخم
فهمیدن، درک کردن، دریافتن، پی بردن، فهم داشتن، حس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخمیده
تصویر فخمیده
ویژگی پنبه ای که از پنبه دانه جدا شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخمیدن
تصویر فخمیدن
جدا کردن پنبه از پنبه دانه، پنبه زدن، برای مثال جوان بودم و پنبه فخمیدمی / چو فخمیدمی دانه برچیدمی (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخاری
تصویر فخاری
کوزه گر، آنکه کاسه و کوزۀ گلی می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخاخ
تصویر فخاخ
فخ ها، دام ها، تله ها، جمع واژۀ فخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخمنده
تصویر فخمنده
آنکه پنبه را از دانه جدا کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخامت
تصویر فخامت
بزرگواری، گرامی شدن، تنومندی، ستبری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخیم
تصویر فخیم
بزرگ، بزرگوار، بزرگ قدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخفره
تصویر فخفره
سبوس آرد گندم یا آرد جو، برای مثال آن یکی می خورد نان فخفره / گفت سائل چون بدین استت شره (مولوی - ۷۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخذ
تصویر فخذ
قبیله، گروهی از مردم دارای نژاد، سنت، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخار
تصویر فخار
سفالگر، آنکه ظرف های سفالی می سازد، سفال ساز، کوزه گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخیر
تصویر فخیر
باخته در ناز، همتا در خوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخیم
تصویر فخیم
بزرگ قدر بزرگوار گرامی ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخیخ
تصویر فخیخ
فرفر آوای دهان، خور و پف
فرهنگ لغت هوشیار